اسم ( noun )
• (1) تعریف: a systematic, usu. annotated, list of book titles, merchandise, or the like that is available in or from a source such as a library, retail store, or mail order merchandiser.
• مترادف: inventory
• مشابه: directory, index, list, listing, reference, register
• مترادف: inventory
• مشابه: directory, index, list, listing, reference, register
- He finds it more convenient to order his clothes from a catalog.
[ترجمه گوگل] برای او راحتتر است که لباسهایش را از کاتالوگ سفارش دهد
[ترجمه ترگمان] او برای مرتب کردن لباس هایش از یک کاتالوگ مناسب تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او برای مرتب کردن لباس هایش از یک کاتالوگ مناسب تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the book, leaflet, or file containing such a list.
• مترادف: directory, file, inventory, register
• مشابه: booklet, brochure, circular, leaflet
• مترادف: directory, file, inventory, register
• مشابه: booklet, brochure, circular, leaflet
- The college sent her a catalog of the courses offered by the school.
[ترجمه گوگل] کالج کاتالوگی از دروس ارائه شده توسط مدرسه را برای او فرستاد
[ترجمه ترگمان] این کالج یک کاتالوگ از دوره های ارائه شده توسط مدرسه را برای او ارسال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کالج یک کاتالوگ از دوره های ارائه شده توسط مدرسه را برای او ارسال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In addition to the online catalog, the library still has its card catalog of book titles.
[ترجمه گوگل] علاوه بر فهرست آنلاین، کتابخانه هنوز فهرست کارت خود را از عناوین کتاب دارد
[ترجمه ترگمان] علاوه بر کاتالوگ آنلاین، کتابخانه هنوز فهرست card از عناوین کتاب را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] علاوه بر کاتالوگ آنلاین، کتابخانه هنوز فهرست card از عناوین کتاب را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: catalogs, catalogues, cataloging, cataloguing, cataloged, catalogued
حالات: catalogs, catalogues, cataloging, cataloguing, cataloged, catalogued
• (1) تعریف: to make a systematic, usu. annotated, list of.
• مترادف: inventory
• مشابه: classify, compile, index, register
• مترادف: inventory
• مشابه: classify, compile, index, register
- The employees were cataloging the new merchandise.
[ترجمه گوگل] کارمندان در حال فهرستبندی کالاهای جدید بودند
[ترجمه ترگمان] کارکنان در حال فهرست کردن کالاهای جدید بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارکنان در حال فهرست کردن کالاهای جدید بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to place in such a list.
• مترادف: enter, file, list, program
• مشابه: arrange, assort, categorize, index, post, record, register, sort
• مترادف: enter, file, list, program
• مشابه: arrange, assort, categorize, index, post, record, register, sort
- I'm not sure how to catalog these particular items.
[ترجمه گوگل] من مطمئن نیستم که چگونه این موارد خاص را فهرست بندی کنم
[ترجمه ترگمان] من مطمئن نیستم که چطور این موارد خاص را فهرست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من مطمئن نیستم که چطور این موارد خاص را فهرست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cataloger (cataloguer) (n.), catalogist (cataloguist) (n.)
مشتقات: cataloger (cataloguer) (n.), catalogist (cataloguist) (n.)
• : تعریف: to enter items into a catalog, or to create a catalog.
• مشابه: arrange, classify, record
• مشابه: arrange, classify, record
- We have many new items, and we'll be cataloging soon.
[ترجمه گوگل] ما اقلام جدید زیادی داریم و به زودی فهرست نویسی خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما اقلام جدیدی داریم و به زودی فهرست خواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما اقلام جدیدی داریم و به زودی فهرست خواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید