cast a spell on


طلسم کردن، سخت تحت تاثیر قرار دادن، مسحور کردن

جمله های نمونه

1. The heartless witch cast a spell on the poor little girl.
[ترجمه گوگل]جادوگر بی عاطفه دخترک بیچاره را طلسم کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر بی عاطفه یه افسون روی اون دختر بیچاره اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The old woman cast a spell on the prince and he turned into a frog.
[ترجمه گوگل]پیرزن شاهزاده را طلسم کرد و او تبدیل به قورباغه شد
[ترجمه ترگمان]پیرزن افسونی را روی شاهزاده اجرا کرد و به قورباغه تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They say she died after a witch cast a spell on her.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند که او پس از اینکه جادوگری او را طلسم کرد مرد
[ترجمه ترگمان] میگن بعد از اینکه یه جادوگر اونو طلسم کرد مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's a witch, and she'll cast a spell on you if she catches you.
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر است و اگر شما را بگیرد، شما را طلسم خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او یک جادوگر است و اگر او تو را بگیرد، افسونی روی تو اجر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The witch cast a spell on/over them.
[ترجمه گوگل]جادوگر آنها را طلسم کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر افسونی را روی آن ها اجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Amon Goeth: They cast a spell on you, you know, the Jews.
[ترجمه گوگل]آمون گوت: آنها شما را طلسم کردند، می دانید، یهودیان
[ترجمه ترگمان]امون goeth: اونا یه طلسم روی تو اجرا کردن، میدونی، یهودی ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To cast or seem to cast a spell on; bewitch.
[ترجمه گوگل]طلسم كردن يا به نظر مي رسد جادو کردن
[ترجمه ترگمان]جادو کردن یا به نظر گرفتن یک افسون، جادو کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The guy was trying to cast a spell on me, like a wizard.
[ترجمه گوگل]آن مرد سعی می کرد مانند یک جادوگر من را طلسم کند
[ترجمه ترگمان] اون یارو داشت سعی می کرد منو طلسم کنه، مثل یه جادوگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• enchant, use magic on -

پیشنهاد کاربران

Here are some common English sentences with all collocations of the word x"spell"x, along with their Persian translations :
1. xCast a spellx ( طلسم کردن / جادو کردن )
- xThe witch cast a spell on the prince. x
...
[مشاهده متن کامل]

xساحره روی شاهزاده طلسم انداخت. x
2. xBreak the spellx ( طلسم را شکستن / جادو را باطل کردن )
- xOnly true love can break the spell. x
xفقط عشق واقعی می تواند طلسم را بشکند. x
3. xUnder a spellx ( تحت تأثیر جادو / طلسم شده )
- xHe was under a spell and couldn’t move. x
xاو تحت تأثیر جادو بود و نمی توانست تکان بخورد. x
4. xMagic spellx ( طلسم جادویی )
- xShe whispered a magic spell to open the door. x
xاو یک طلسم جادویی زمزمه کرد تا در را باز کند. x
5. xSpell troublex ( مشکل ساز بودن / دردسر ایجاد کردن )
- xHis behavior could spell trouble for the team. x
xرفتار او ممکن است برای تیم مشکل ساز شود. x
6. xSpell disasterx ( فاجعه آفریدن / به فاجعه ختم شدن )
- xThese mistakes could spell disaster for the project. x
xاین اشتباهات ممکن است به فاجعه برای پروژه منجر شود. x
7. xSpell it outx ( به وضوح توضیح دادن / هجی کردن )
- xI don’t understand—can you spell it out for me?x
xمتوجه نمی شوم—می توانی برایم واضح توضیح دهی؟x
8. xDry spellx ( دوره خشکسالی / کمبود )
- xThe farmers suffered during the long dry spell. x
xکشاورزان در دوره طولانی خشکسالی رنج کشیدند. x
9. xCold spellx ( دوره سرما / موج سرما )
- xA cold spell is expected next week. x
xانتظار می رود هفته آینده موج سرما بیاید. x
10. xFainting spellx ( غش کردن / حمله ضعف )
- xShe had a fainting spell due to exhaustion. x
xاو به دلیل خستگی غش کرد. x
deepseek

ورد خواندن و جادو کردن
مجذوب کردن، فریفته کردن، افسون کردن، جادو کردن