carving

/ˈkɑːrvɪŋ//ˈkɑːvɪŋ/

معنی: بریدن، کنده کاری، حکاکی، فر کوتاه مدت
معانی دیگر: منبت کاری، کند و کاو، برش (با کارد)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or product of carving in wood, stone, or the like.
مشابه: appetite

جمله های نمونه

1. carving knife
چاقوی گوشت بری

2. a neat way of carving up a chicken
راه ماهرانه برای قطعه قطعه کردن مرغ

3. He acquired the craft of wood carving in his native town.
[ترجمه گوگل]او هنر منبت کاری را در زادگاهش به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او با حکاکی کردن قطعات چوبی در شهر زادگاهش پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The carving is a superb piece of craftsmanship.
[ترجمه گوگل]کنده کاری یک کاردستی فوق العاده است
[ترجمه ترگمان]کنده کاری یک قطعه عالی از مهارت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He set up a workshop for his carving.
[ترجمه گوگل]او کارگاهی برای کنده کاری خود راه اندازی کرد
[ترجمه ترگمان]یک کارگاه برای حکاکی او درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has set about carving up the company which Hammer created from almost nothing.
[ترجمه گوگل]او شروع به ساختن شرکتی کرده است که هامر تقریباً از هیچ ساخته است
[ترجمه ترگمان]او شروع به کنده کاری روی شرکتی کرده است که از تقریبا هیچ چیز ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All the furniture in the room had much carving.
[ترجمه گوگل]تمام اثاثیه اتاق حکاکی شده بود
[ترجمه ترگمان]تمام اثاث اتاق حکاکی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They have been accused of carving up the industry for their own benefit.
[ترجمه گوگل]آنها متهم شده اند که این صنعت را به نفع خود ساخته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به حکاکی این صنعت برای منفعت خودشان بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They have begun carving the country up like a pie.
[ترجمه گوگل]آنها شروع به حک کردن کشور مانند یک پای کرده اند
[ترجمه ترگمان]شروع کردن به حکاکی کردن این کشور مثل یه پای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is a rough-hewn carving of a cat's head.
[ترجمه گوگل]این یک کنده کاری ناهموار از سر گربه است
[ترجمه ترگمان]حکاکی روی سر یک گربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Against all odds, he succeeded in carving out a career in the media.
[ترجمه گوگل]بر خلاف همه شانس ها، او موفق شد حرفه ای در رسانه ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]در مقابل همه احتمالات، او موفق شد شغلی در رسانه ها پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This carving is believed to be the only existent image of Saint Frideswide.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که این کنده کاری تنها تصویر موجود از سنت فریدسواید است
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که این کنده کاری تنها تصویر موجود از سن Frideswide است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is some fine carving on the facade.
[ترجمه گوگل]حکاکی های ظریفی روی نما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کمی کنده کاری روی نما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The men practised various traditional crafts, such as carving toys out of bone.
[ترجمه گوگل]این مردان صنایع دستی سنتی مختلفی مانند حکاکی اسباب بازی از استخوان را انجام می دادند
[ترجمه ترگمان]مردان صنایع دستی سنتی مانند کنده کاری روی استخوان را تمرین می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Spear a piece of fish with a carving fork and dip it in the batter.
[ترجمه گوگل]یک تکه ماهی را با چنگال حکاکی کنید و آن را در خمیر فرو کنید
[ترجمه ترگمان]که یک تکه ماهی با چنگال حکاکی شده و آن را در خمیر فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بریدن (اسم)
carving, dismemberment

کنده کاری (اسم)
carving

حکاکی (اسم)
carving, engraving, gravure

فر کوتاه مدت (اسم)
carving

انگلیسی به انگلیسی

• object that has been carved; act of cutting up meat
a carving is an object that has been cut out of stone or wood.

پیشنهاد کاربران

carving:کنده کاری
carve:کنده کاری کردن، تراشیدن
بریدن یا حکاکی کردن
Sculptors make sculptures by carving wood or stone or by shaping clay
مشتاق و بسیار علاقه مند
sugar carving
فردی که به شیرینی جات خیلی علاقه دارد
حکاکی، بریدن
معنی این کلمه اشاره میشه به طرح یک سنگ یا یک جسم و سنگ ( pattern of the block or stone )
حکاکی
تکنیکی در اسکی که در آن اسکی باز به شیوه ای مارپیچ اسکی می کند و سطح اتکا را از لبه ای به لبۀ دیگر چوب های اسکی منتقل می کند. در برخی متون به این شیوه، شیوۀ پیچ بُرنده نیز اطلاق می شود.
مجسمه سازی
stone carving

بپرس