1. The new manager will be given carte blanche as long as she can increase the company's profits.
 [ترجمه گوگل]به مدیر جدید تا زمانی که بتواند سود شرکت را افزایش دهد کارت بلاانش داده می شود 
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید تا زمانی که بتواند سود شرکت را افزایش دهد، به اختیار تام قرار خواهد گرفت 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
2. They gave him carte blanche to make decisions.
 [ترجمه گوگل]آنها برای تصمیم گیری به او کارت سفید دادند 
[ترجمه ترگمان]آن ها به او اختیار تام دادند که تصمیم بگیرد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
3. He was given carte blanche to say what he liked in the report.
 [ترجمه گوگل]به او کارت سفید داده شد تا آنچه را که در گزارش دوست دارد بگوید 
[ترجمه ترگمان]او اختیار تام داشت تا آنچه را که در گزارش دوست داشت بگوید 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
4. The general manager gave his assistant carte blanche in this matter.
 [ترجمه گوگل]مدیر کل به دستیار خود در این زمینه کارت سفید داد 
[ترجمه ترگمان]مدیر کل به معاونش اختیار تام داد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
5. She had carte blanche to produce a film suitable for children.
 [ترجمه گوگل]او برای تولید یک فیلم مناسب برای کودکان کارت سفید داشت 
[ترجمه ترگمان]به او اختیار تام داده بود تا یک فیلم مناسب برای بچه ها تهیه کند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
6. I agreed on condition I had carte blanche as regards my adaptation of his text.
 [ترجمه گوگل]من به شرط داشتن کارت سفید در مورد اقتباس از متن او موافقت کردم 
[ترجمه ترگمان]من با شرایطی موافقت کردم که با توجه به تطبیق من از متن خود، اختیار تام داشتم 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
7. The director was given carte blanche to make his epic movie.
 [ترجمه گوگل]به کارگردان برای ساخت فیلم حماسی خود کارت سفید داده شد 
[ترجمه ترگمان]به کارگردان اختیار تام داده شد تا فیلم حماسی او را بسازد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
8. He had carte blanche to let rip.
 [ترجمه گوگل]او کارت سفیدی داشت که اجازه می داد پاره شود 
[ترجمه ترگمان] اون اختیار تام داشت که ول کنه 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
9. He now had carte blanche to pursue any major story in town and to inject his strong opinions unabashedly into his writings.
 [ترجمه گوگل]او اکنون برای دنبال کردن هر داستان مهمی در شهر و تزریق بی شرمانه نظرات قوی خود را به نوشته هایش کارت سفید داشت 
[ترجمه ترگمان]او اکنون اختیار تام را برای پی گیری هر داستان اصلی در شهر و تزریق نظرات قوی خود در نوشته های خود به دست آورده بود 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
10. Adopting a similar carte blanche philosophy with services has led to applications that use Web services internally for every single application function call—not exactly a performant solution!
 [ترجمه گوگل]اتخاذ یک فلسفه کارت سفید مشابه با سرویس ها منجر به برنامه هایی شده است که از خدمات وب به صورت داخلی برای هر فراخوانی تابع برنامه استفاده می کنند - دقیقاً یک راه حل کارآمد نیست! 
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک فلسفه مبتنی بر carte با خدمات به برنامه هایی منجر شده است که از خدمات وب برای هر برنامه کاربردی کاربردی استفاده می کنند - نه دقیقا یک راه حل performant! 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
11. A leader carte blanche may not be good for the country.
 [ترجمه گوگل]یک رهبر کارت سفید ممکن است برای کشور خوب نباشد 
[ترجمه ترگمان]یک رهبر به اختیار تام قرار است برای کشور خوب نباشد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
12. The president gave his minister carte blanche in foreign affairs.
 [ترجمه گوگل]رئیسجمهور به وزیر خود در امور خارجه اجازه داد 
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به وزیر خود اختیارات خود را در امور خارجه داد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
13. I have given carte blanche to the editor - in - chief in revising my articles.
 [ترجمه گوگل]من در بازنگری مقالات خود به سردبیر - کارت بلانش داده ام 
[ترجمه ترگمان]من به سردبیر در بازبینی مقالات خود، اختیار تام داده ام 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
14. They gave him carte blanche to publish his proposals.
 [ترجمه گوگل]آنها به او کارت سفید دادند تا پیشنهاداتش را منتشر کند 
[ترجمه ترگمان]آن ها به او اختیار تام دادند تا پیشنهادها او را منتشر کنند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید