اسم ( noun )
عبارات: put the cart before the horse
عبارات: put the cart before the horse
• (1) تعریف: a heavy, two-wheeled, open vehicle drawn by horse, mule, or oxen and used to transport goods.
• مترادف: dray, wagon
• مشابه: truck, tumbrel
• مترادف: dray, wagon
• مشابه: truck, tumbrel
- They loaded the cart with all their provisions.
[ترجمه یه انسان🙂] آنها سبد خرید را با همه آذوقه شان پر کرده بودند|
[ترجمه REZA] آنها سبد خرید را پر از آذوقه کردند کردند.|
[ترجمه گوگل] آنها گاری را با تمام آذوقه بار کردند[ترجمه ترگمان] گاری را با همه آذوقه پر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a light, two-wheeled, open vehicle drawn by pony or dog and used to transport people.
• مترادف: dogcart, sulky
• مشابه: buggy, tilbury, tumbrel
• مترادف: dogcart, sulky
• مشابه: buggy, tilbury, tumbrel
• (3) تعریف: a small, light vehicle moved by hand and used to carry goods.
• مترادف: handcart, pushcart
• مشابه: barrow, dray, handbarrow, sled, truck, tumbrel, wagon, wheelbarrow
• مترادف: handcart, pushcart
• مشابه: barrow, dray, handbarrow, sled, truck, tumbrel, wagon, wheelbarrow
- Most American grocery stores provide shopping carts for use in the store.
[ترجمه H.R] بیشتر مغازه های خوار و بار فروشی آمریکایی سبدهای خرید را برای استفاده در مغازه فراهم می کنند.|
[ترجمه گوگل] اکثر خواربارفروشی های آمریکا سبد خرید را برای استفاده در فروشگاه ارائه می کنند[ترجمه ترگمان] اکثر فروشگاه های خواربار فروشی آمریکا کارت های خرید را برای استفاده در فروشگاه تهیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: carts, carting, carted
حالات: carts, carting, carted
• (1) تعریف: to transport in, or as though in, a cart.
• مترادف: bear, carry, convey, haul, transport
• مشابه: drag, drive, move, transfer, truck
• مترادف: bear, carry, convey, haul, transport
• مشابه: drag, drive, move, transfer, truck
• (2) تعریف: to carry or lug away with force or great effort (usu. fol. by off).
• مترادف: haul, lug
• مشابه: carry, drag, tote, truck, tug
• مترادف: haul, lug
• مشابه: carry, drag, tote, truck, tug
- He carted off a great pile of laundry.
[ترجمه گوگل] او انبوهی از لباسهای شسته شده را کنار زد
[ترجمه ترگمان] او توده ای از لباس های شسته را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او توده ای از لباس های شسته را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They carted the convict off to prison.
[ترجمه گوگل] آنها محکوم را به زندان بردند
[ترجمه ترگمان] جبر کار را به زندان بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جبر کار را به زندان بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: carter (n.)
مشتقات: carter (n.)
• : تعریف: to drive a cart.
• مترادف: drive
• مشابه: move, transfer, truck
• مترادف: drive
• مشابه: move, transfer, truck