carrying out


معنی: مجری

جمله های نمونه

1. Nigel is carrying out research on early Christian art.
[ترجمه گوگل]نایجل در حال انجام تحقیقات در مورد هنر مسیحیت اولیه است
[ترجمه ترگمان]نایجل تحقیقات اولیه در زمینه هنر مسیحی را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A careful driver will often stop talking before carrying out a complex manoeuvre.
[ترجمه گوگل]یک راننده محتاط اغلب قبل از انجام یک مانور پیچیده صحبت نمی کند
[ترجمه ترگمان]یک راننده محتاطانه اغلب قبل از اجرای یک مانور پیچیده صحبت را متوقف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We're carrying out/conducting a poll to find out what people think about abortion.
[ترجمه گوگل]ما در حال انجام/برگزاری یک نظرسنجی هستیم تا بفهمیم مردم در مورد سقط جنین چه فکر می کنند
[ترجمه ترگمان]ما یک نظرسنجی انجام می دهیم تا بفهمیم مردم درباره سقط جنین چه فکر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are carrying out/conducting/doing some fascinating research into/on the language of dolphins.
[ترجمه گوگل]آنها در حال انجام / انجام / تحقیقات جالب در مورد / در مورد زبان دلفین ها هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها انجام \/ انجام برخی تحقیقات جذاب به زبان دلفین ها را انجام می دهند \/ انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He came here with the purpose of carrying out the attack.
[ترجمه گوگل]او با هدف انجام این حمله به اینجا آمد
[ترجمه ترگمان]او با قصد حمل کردن حمله به اینجا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are carrying out research into the natural flow patterns of water.
[ترجمه گوگل]آنها در حال انجام تحقیقاتی در مورد الگوهای جریان طبیعی آب هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها تحقیقات خود را به الگوهای جریان طبیعی آب انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new King seemed to be carrying out his duties with grace and due decorum.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که پادشاه جدید وظایف خود را با فضل و نجابت انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که پادشاه جدید وظایف خود را با شکوه و احترام انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She worked on automatic pilot, her hands carrying out the necessary movements.
[ترجمه گوگل]او روی خلبان خودکار کار می کرد و دستانش حرکات لازم را انجام می دادند
[ترجمه ترگمان]او روی خلبان اتوماتیک کار می کرد و دست هایش حرکات لازم را انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She seems to be carrying out a personal crusade to stop this building work.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او در حال انجام یک جنگ صلیبی شخصی برای متوقف کردن این کار ساختمانی است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او یک جنگ صلیبی شخصی برای متوقف کردن این کار ساخت وساز انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company has been lax in carrying out its duties.
[ترجمه گوگل]این شرکت در انجام وظایف خود کوتاهی کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در انجام وظایف خود سهل انگار بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The architect is carrying out a thorough inspection of the building.
[ترجمه گوگل]معمار در حال انجام بازرسی کامل از ساختمان است
[ترجمه ترگمان]معمار یک بازرسی کامل از ساختمان انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They united in carrying out the plan.
[ترجمه گوگل]در اجرای این طرح متحد شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها نقشه را با هم به هم وصل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The commanders accused him of carrying out a reign of terror.
[ترجمه گوگل]فرماندهان او را به انجام یک حکومت وحشت متهم کردند
[ترجمه ترگمان]فرماندهان او را متهم به انجام یک دوره وحشت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He determined on carrying out the experiment.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت آزمایش را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که این آزمایش را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Engineers are carrying out essential maintenance work on the main line to Cambridge.
[ترجمه گوگل]مهندسان در حال انجام کارهای تعمیر و نگهداری ضروری در خط اصلی به کمبریج هستند
[ترجمه ترگمان]مهندسان در حال انجام تعمیرات اساسی در خط اصلی به کمبریج هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجری (صفت)
administrative, executive, executing, carrying out

انگلیسی به انگلیسی

• going through with something, putting something into action

پیشنهاد کاربران

به انجام رساندن
انجام دادن
دست و پنجه نرم کردن. سر و کار داشتن

بپرس