• : تعریف: to have influence, importance, or authority. • مترادف: matter, signify • مشابه: hold water, weigh
- His words carry a lot of weight.
[ترجمه گوگل] سخنان او وزن زیادی دارد [ترجمه ترگمان] کلمات او وزن زیادی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Your opinion carries weight with the boss.
[ترجمه جلال پراذران] حرفتان پیش رئیس، برش دارد.
|
[ترجمه گوگل]نظر شما برای رئیس سنگینی می کند [ترجمه ترگمان]عقیده شما با رئیس حمل می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He spoke calmly, but every sentence carried weight.
[ترجمه جلال پراذران] او به آرامی صحبت می کرد و هر جمله اش تاثیرگذار بود.
|
[ترجمه جلال پراذران] او به آرامی سخن می گفت اما هر جمله اش تاثیرگذار بود.
|
[ترجمه گوگل]آرام صحبت می کرد، اما هر جمله سنگینی می کرد [ترجمه ترگمان]او آرام صحبت می کرد، اما هر جمله سنگینی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Whether he was more than that, whether he carried weight with the monarch or the Council, was up to him.
[ترجمه جلال پراذران] این که آیا او بیش از این بود، اینکه آیا او برای پادشاه یا شورا خیلی مهم بود، به او بستگی داشت.
|
[ترجمه گوگل]این که آیا او بیشتر از این بود، اینکه آیا او وزن خود را با پادشاه یا شورا تحمل می کرد، به او بستگی داشت [ترجمه ترگمان]این که آیا او بیش از این است، خواه با پادشاه یا شورا وزن داشته باشد، به سوی او آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. His judgment carries weight.
[ترجمه گوگل]قضاوت او وزن دارد [ترجمه ترگمان]قضاوت او وزن دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Cigar can no longer be accused of never carrying weight.
[ترجمه گوگل]دیگر نمی توان سیگار را متهم کرد که هرگز وزن ندارد [ترجمه ترگمان]Cigar دیگر هرگز نمی تواند متهم به حمل وزن شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Mr Potier's comments carry weight as Air Liquide an industrial bellwether, virtually every industry with gases.
[ترجمه گوگل]نظرات آقای پوتیه به عنوان Air Liquide که تقریباً هر صنعتی دارای گاز است، یک بازار صنعتی است [ترجمه ترگمان]نظرات آقای Potier به عنوان نیروی هوایی یک bellwether صنعتی و تقریبا هر صنعت با گاز را حمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His opinion is certain to carry weight.
[ترجمه گوگل]نظر او مطمئناً سنگین است [ترجمه ترگمان]عقیده او بر این است که وزن خود را حمل کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. These concerns carry weight.
[ترجمه گوگل]این نگرانی ها وزن دارند [ترجمه ترگمان]این نگرانی ها متحمل وزن می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The subscribed names carry weight.
[ترجمه گوگل]نام های مشترک وزن دارند [ترجمه ترگمان]نام های ثبت شده وزن را حمل می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Heed what you say. Heed how you say it. Your words carry weight; speak with discretion.
[ترجمه گوگل]به آنچه می گویید توجه کنید دقت کن که چطوری میگی کلمات شما وزن دارند با احتیاط صحبت کنید [ترجمه ترگمان]گوش کن چی میگی گوش کن چطوری اینو میگی کلمات شما وزن دارند، با احتیاط حرف می زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The origins of the report indicate that it could carry weight in the White House.
[ترجمه گوگل]منشأ این گزارش نشان می دهد که می تواند در کاخ سفید وزن داشته باشد [ترجمه ترگمان]ریشه های این گزارش حاکی از آن است که می تواند سنگینی را در کاخ سفید به همراه داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He says there is no denying the NCC has people who carry weight within the opposition and have a documented history of struggle.
[ترجمه گوگل]او میگوید که نمیتوان انکار کرد که NCC افرادی دارد که در درون اپوزیسیون وزن دارند و سابقه مبارزه مستندی دارند [ترجمه ترگمان]او می گوید که هیچ انکاری وجود ندارد که the افرادی را دارد که در احزاب مخالف بار سنگینی را حمل می کنند و سابقه مستندی از تقلا دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. So their views, which do not match Mr Thant's, also carry weight.
[ترجمه گوگل]بنابراین نظرات آنها، که با آقای تانت مطابقت ندارد، نیز وزن دارند [ترجمه ترگمان]بنابراین دیدگاه های آن ها، که با آقای Thant همخوانی ندارند، همچنین وزن دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• be important; influence
پیشنهاد کاربران
بسیار مهم و تاثیرگذار بودن
روی کسی تاثیر گذاشتن His argument carried a lot of weight with me. استدلال او تاثیر زیادی بر من گذاشت The witness’s testimony carried a lot of weight with the judge. شهادت شاهد تاثیر بسیاری بر قاضی گذاشت ... [مشاهده متن کامل]
What he said carried no weight with me. چیزی که او گفت روی من تاثیر زیادی گذاشت
تاثیرگذار بودن
تاثیر داشتن. نفوذ داشتن
به حساب آمدن، مهم تلقی شدن، مؤثر پنداشتن ( یکی چیزی یا یک کسی )