carry coals to newcastle

جمله های نمونه

1. Exporting pine to Scandinavia seems a bit like carrying coals to Newcastle.
[ترجمه گوگل]صادرات کاج به اسکاندیناوی کمی شبیه حمل زغال سنگ به نیوکاسل است
[ترجمه ترگمان]صادرات چوب کاج به اسکاندیناوی کمی شبیه به حمل coals به نیوکاسل به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Everyday English:Carry coals to Newcastle.
[ترجمه گوگل]انگلیسی روزمره: زغال سنگ را به نیوکاسل ببرید
[ترجمه ترگمان]انگلیسی روزمره: زیره به نیوکاسل حمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To offer him money is to carry coals to Newcastle; he is very wealthy.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد پول به او حمل زغال سنگ به نیوکاسل است او بسیار ثروتمند است
[ترجمه ترگمان]دادن پول به او این است که زیره به نیوکاسل حمل کند؛ او بسیار ثروتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To carry coals to Newcastle.
[ترجمه گوگل]برای حمل زغال سنگ به نیوکاسل - اصطلاح، زیره به کرمان بردن
[ترجمه ترگمان]برای بردن زیره به نیوکاسل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Carry coals to Newcastle.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ را به نیوکاسل ببرید
[ترجمه ترگمان]زیره به نیوکاسل حمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't carry coals to Newcastle.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ را به نیوکاسل حمل نکنید
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ را به نیوکاسل حمل نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• take an unnecessary item to an area where it is already plentiful (such as taking ice to antarctica)

پیشنهاد کاربران

انشاء در فارس کردن
همانا که در فارس انشای من
چو مشکست بی قیمت اندر ختن.
سعدی ( بوستان ) .
آبگینه بحلب بردن ؛ مرادف زیره بکرمان بردن.
سماور به تولا بردن
همون زیره به کرمان بردن خودمون, ذغال به نیوکسل بردن
خرما به هَجَر بردن ، نظیر: زیره بکرمان بردن :
که را رودکی گفته باشد مدیح
امام فنون سخن بود ور
دقیقی مدیح آورد نزد او
چو خرما بود برده سوی هجر.
دقیقی.
شعر ما پیشت چنان باشد که از شهر حجاز
با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر.
سنایی ( دیوان چ مصفا ص 159 ) .
در و یا گهر یا قطره به عمان بردن ؛ کنایه از کار بیهوده انجام دادن است ، نظیر: زیره به کرمان بردن :
نظم گهر گیر تو گفته خود سربسر
کس گهر از بهر سود باز به عمان برد!
جمال الدین اصفهانی ( دیوان چ وحید دستگردی ص 86 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

لایق نبود قطره به عمان بردن
خار و خس صحرا به گلستان بردن
اما چتوان که رسم موران باشد
پای ملخی سوی سلیمان بردن.
تو سلیمانی و من مورم و جز مور ضعیف
نزل پای ملخی نزد سلیمان که برد.
ابن یمین.

پای ملخ پیش سلیمان بردن یا پای ملخ نزد سلیمان فرستادن ؛ زیره به کرمان بردن ، خرما سوی هجر بردن :
همی شرم دارم که پای ملخ را
سوی بارگاه سلیمان فرستم.
انوری.
شعر فرستادنت دانی ماند به چه
مور که پای ملخ پیش سلیمان برد.
...
[مشاهده متن کامل]

جمال اصفهانی.
پای ملخی پیش سلیمان بردن
عیب است ولیکن هنر است از موری.
سعدی.
لایق نبود قطره به عمان بردن
خار و خس صحرا به گلستان بردن
اما چتوان که رسم موران باشد
پای ملخی سوی سلیمان بردن.
تو سلیمانی و من مورم و جز مور ضعیف
نزل پای ملخی نزد سلیمان که برد.
ابن یمین.

کاسه به چین بردن. [ س َ / س ِ ب ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) مثل است نظیرزیره به کرمان بردن. ( از امثال و حکم ) :
که می برد به عراق این بضاعت مزجات
چنانکه زیره به کرمان برند و کاسه به چین.
سعدی.
خرما به بصره بردن ؛ نظیر زیره بکرمان بردن. کارلغو و نابجا کردن :
کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل
عمان و دُر حدیقه و گل جنت و گیاه.
قاآنی.
گل به گلستان بردن . [ گ ُ ب ِ گ ُ ل ِ ب ُ دَ] ( مص مرکب ) کنایه از کوشش بیفایده کردن و امر لغو. ( مجموعه مترادفات ص 292 ) . چون زیره به کرمان بردن .
در به دریا بردن ؛ نظیر زیره به کرمان بردن. بمعنی کار کم ارزش و بیفایده کردن :
سر خجالتم از پیش برنمی آید
که درچگونه به دریا برند و لعل به کان.
سعدی.
لعل به بدخشان بردن ؛ زیره به کرمان بردن .
شکر به خوزستان فرستادن ( بردن ) ؛ نظیر: زیره به کرمان بردن ؛ کار بیهوده انجام دادن. ( از یادداشت مؤلف ) :
اگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی
من این شکر نفرستادمی به خوزستان.
سعدی.
به خوزستان به نادانی و شوخی
متاع قند و شکّر میفرستم.
سعدی.
زغال سنگ به نیوکاسل بردن
زیره به کرمان بردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس