caricature

/ˈkerəkət͡ʃər//ˈkærɪkət͡ʃʊə/

معنی: کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن
معانی دیگر: کاریکاتور (تقلید غلو آمیز شکل یا سبک نگارش و غیره)، کاریکاتور درست کردن، کاریکاتور کشیدن، هنر کاریکاتور سازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a depiction, in a drawing or verbal description, that deliberately exaggerates or distorts some features of the person or thing represented to produce a comic or grotesque appearance.
مترادف: cartoon, exaggeration, parody
مشابه: burlesque, lampoon, spoof, takeoff, travesty

- The actress was insulted by the wild-haired, bug-eyed caricature of her in the magazine.
[ترجمه گوگل] این هنرپیشه توسط کاریکاتور مو وحشی و چشم حشره ای که از او در مجله منتشر شد مورد توهین قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] هنرپیشه زن جوان از او خوشش آمد و صورت او را در مجله دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His caricatures have made him famous as a political commentator.
[ترجمه گوگل] کاریکاتورهای او باعث شهرت او به عنوان یک مفسر سیاسی شده است
[ترجمه ترگمان] کاریکاتورهای او او را به عنوان مفسر سیاسی مشهور کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the art or process of creating such depictions.
مترادف: cartooning, parodying, ridiculing, satirizing
مشابه: burlesquing, lampooning, mocking

- His talent did not lie in painting portraits, but he was brilliant at caricature.
[ترجمه گوگل] استعداد او در نقاشی پرتره نبود، اما در کاریکاتور درخشان بود
[ترجمه ترگمان] استعداد او در نقاشی پرتره نبود، اما در کاریکاتور بسیار عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an absurdly inferior imitation or copy.
مترادف: parody, travesty
مشابه: copy, imitation

- That evil man is a caricature of a religious leader.
[ترجمه گوگل] آن مرد شرور کاریکاتور یک رهبر مذهبی است
[ترجمه ترگمان] آن مرد شیطان صفت کاریکاتوری از یک رهبر مذهبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: caricatures, caricaturing, caricatured
مشتقات: caricaturist (n.)
• : تعریف: to make a caricature of.
مترادف: cartoon, make fun of, ridicule, satirize
مشابه: burlesque, imitate, mimic, mock, parody, travesty

- The author caricatured members of the nobility in all his novels.
[ترجمه گوگل] نویسنده در تمام رمان‌هایش از اعضای اشراف کاریکاتور می‌کرد
[ترجمه ترگمان] نویسنده در تمام his اعضای طبقه اشراف را مجسم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cartoon caricatured the mayor in a comical way.
[ترجمه گوگل] این کارتون شهردار را به شکلی طنز کاریکاتور کرد
[ترجمه ترگمان] کارتون عالی بود شهردار با یه روش خنده دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they even printed a caricature of the british queen
آنها حتی کاریکاتور ملکه ی انگلیس را هم چاپ کردند.

2. The poster showed a caricature of Hitler with a devil's horns and tail.
[ترجمه گوگل]این پوستر کاریکاتور هیتلر را با شاخ و دم شیطان نشان می داد
[ترجمه ترگمان]پوستر تصویری از هیتلر را با شاخ و دم شیطان نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She drew a wickedly funny caricature of the teacher.
[ترجمه گوگل]او یک کاریکاتور خنده دار شیطانی از معلم کشید
[ترجمه ترگمان]او کاریکاتوری عجیب و غریب از معلم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The report presents a caricature of the true situation.
[ترجمه گوگل]این گزارش کاریکاتوری از وضعیت واقعی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این گزارش کاریکاتوری از وضعیت واقعی را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The film gives a crude caricature of African history.
[ترجمه گوگل]این فیلم یک کاریکاتور خام از تاریخ آفریقا را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]فیلم کاریکاتوری از تاریخ افریقا می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's a sort of caricature of a machine.
[ترجمه گوگل]این یک نوع کاریکاتور یک ماشین است
[ترجمه ترگمان]این یک نوع caricature از یک ماشین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This, though a caricature, is a true tragedy for many people in the church.
[ترجمه گوگل]این، اگرچه یک کاریکاتور است، اما برای بسیاری از افراد کلیسا یک تراژدی واقعی است
[ترجمه ترگمان]این یک کاریکاتور درست برای بسیاری از مردم در کلیسا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The portrait verged on caricature.
[ترجمه گوگل]پرتره در حد کاریکاتور بود
[ترجمه ترگمان]تابلو در حال کاریکاتور کشیدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The young man looked like a caricature of a South American polo player.
[ترجمه گوگل]مرد جوان شبیه کاریکاتور یک بازیکن چوگان آمریکای جنوبی بود
[ترجمه ترگمان]این مرد جوان شبیه کاریکاتوری از یک بازیکن چوگان اهل آمریکای جنوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was the ideal caricature used by brainless, anti-semitic writers of fiction who were conceived in sewers.
[ترجمه گوگل]او کاریکاتور ایده‌آلی بود که توسط نویسندگان داستان‌های بی‌مغز و یهودی‌ستیز که در کانال‌های فاضلاب طراحی شده بودند، استفاده می‌کردند
[ترجمه ترگمان]او عبارت بود از کاریکاتور \"کاریکاتور\"، نویسندگان داستان های تخیلی که در فاضلاب پنداشته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Caricature was just around the corner.
[ترجمه گوگل]کاریکاتور همین گوشه بود
[ترجمه ترگمان]caricature در گوشه و کنار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But whereas caricature depends on paring down character to exaggerated essentials, acting conveys shades, nuances and inconsistencies.
[ترجمه گوگل]اما در حالی که کاریکاتور به تقسیم شخصیت به موارد ضروری اغراق‌آمیز بستگی دارد، بازیگری سایه‌ها، تفاوت‌های ظریف و ناسازگاری‌ها را منتقل می‌کند
[ترجمه ترگمان]اما در حالی که کاریکاتور بستگی به این دارد تا شخصیت خود را به موارد ضروری اغراق آمیزی تبدیل کند، و نمایانگر سایه ها، نکات دقیق و متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You have made the transition from character to caricature.
[ترجمه گوگل]شما از شخصیت به کاریکاتور گذر کرده اید
[ترجمه ترگمان]شما این گذار را از شخصیت به کاریکاتور تبدیل کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was also the caricature of a crusty old soldier.
[ترجمه گوگل]او همچنین کاریکاتور یک سرباز پیر قشری بود
[ترجمه ترگمان]کاریکاتوری از یک سرباز old بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاریکاتور (اسم)
cartoon, caricature

ادمک (اسم)
dummy, homunculus, robot, caricature, manikin

کاریکاتور ساختن (فعل)
caricature

انگلیسی به انگلیسی

• drawing that exaggerates certain physical characteristics; something absurd
draw a satirical cartoon; distort and exaggerate reality (in cartoon or comic form)
a caricature is a drawing or description of someone that exaggerates their appearance or behaviour in order to make people laugh.
if you caricature someone, you portray them in a way that exaggerates their features or personality in order to make people laugh.
a caricature of an event or situation is an exaggerated account of it which is intended to make people laugh.

پیشنهاد کاربران

کلمه کاریکاتور به عنوان یک فعل در جمله به معنی:
به تمسخر گرفتن یک شخصیت
ترسیم یا توصیف کسی یا چیزی به گونه ای که آنها را احمقانه جلوه دهد.
Scientists are often caricatured as absent - minded professors.
هنر کاریکاتور:نوعی نقاشی است که سوژئه دلخواه را به شکل مضحک ویا خنده دار در می آورد
آدمک
مضحک
خنده دار
کاریکاتور
به تصویر کشیدن، توصیف کردن
بُلنگاره =
از بُل و نگاره .
نگاره ایی که در نگاریدن/کشیدن آن غُلو شده.
اغراق

بپرس