cargo

/ˈkɑːrˌɡoʊ//ˈkɑːɡəʊ/

معنی: بار، بار کشتی، محموله دریایی
معانی دیگر: محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: cargoes, cargos
• : تعریف: the goods carried by a ship, airplane, or other vehicle; freight.
مترادف: freight, freightage, goods, lading, load
مشابه: boatload, carload, haul, merchandise, shipload, wagonload, wares

- They loaded the cargo onto the ship.
[ترجمه گوگل] آنها محموله را در کشتی بارگیری کردند
[ترجمه ترگمان] ان ها محموله را به کشتی حمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The truck was carrying a cargo of fruit when it skidded off the highway.
[ترجمه گوگل] کامیون حامل محموله میوه بود که از بزرگراه خارج شد
[ترجمه ترگمان] کامیون باری از میوه را حمل می کرد که از بزرگراه رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cargo bay
جای باروبنه

2. cargo planes lifted food to berlin
هواپیماهای باربری به برلن غذا حمل می کردند.

3. a cargo boat
کشتی باری

4. a cargo plane
هواپیمای باری

5. a cargo ship
کشتی باری

6. the cargo cleared the customs
محموله از گمرک گذشت (ترخیص شد).

7. the cargo ship is loading
کشتی باری دارد بارگیری می کند.

8. the cargo was delivered
محموله تحویل داده شد.

9. the cargo was disembarked in san diego
محموله در سان دیگو تخلیه شد.

10. an airplane's cargo cabin
بارخانه ی هواپیما،کابین بار در هواپیما

11. the boat's cargo consisted of wool and wheat
بار کشتی عبارت بود از پشم و گندم.

12. different kinds of cargo vessels
انواع مختلف کشتی های باری

13. they hoisted the cargo aboard the ship
محموله را به کشتی (بالا) کشیدند.

14. to pilot a cargo ship through the panama canal
کشتی باری را در آبراه پاناما هدایت کردن

15. a crane lifts the cargo out of the ship's hatch
جرثقیل محموله را از دهانه ی بطن کشتی بیرون می آورد.

16. boxes that travel in cargo ships must be securely packed
جعبه هایی که در کشتی های باری حمل می شود باید خوب بسته بندی شود.

17. they stowed away in a cargo ship
آنها قاچاقی سوار یک کشتی بارکش شدند.

18. to clear a freighter of cargo
کشتی بارکش را از بار تخلیه کردن

19. we had to jettison the cargo to make the plane lighter
مجبور شدیم برای سبک کردن هواپیما بارها را بیرون بیاندازیم.

20. a dual-purpose vehicle which carries both cargo and passengers
وسیله ی نقلیه ی دو کاره که هم بار می برد و هم مسافر

21. the ship's deck was covered by cargo
عرشه ی کشتی از محموله پوشیده شده بود.

22. our fast motor boat soon overhauled the cargo ship
قایق تندرو ما به زودی از کشتی باری جلو زد.

23. our ships run passengers as well as cargo
کشتی های ما هم مسافر و هم محموله می برند.

24. busses and airplanes, too, are carriers of mail and cargo
اتوبوس و همچنین هواپیما ترابر پست و محموله است.

25. Passengers with cargo must embark first.
[ترجمه گوگل]مسافرانی که بار دارند ابتدا باید سوار شوند
[ترجمه ترگمان]مسافران با محموله باید اول سوار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The terrorists parked the van with its deadly cargo in a dark alleyway.
[ترجمه گوگل]تروریست ها ون را با محموله مرگبارش در یک کوچه تاریک پارک کردند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها این ون را با محموله مرگبار خود در کوچه تاریک پارک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Huge cranes are swinging cargo up.
[ترجمه گوگل]جرثقیل های عظیم محموله ها را به سمت بالا حرکت می دهند
[ترجمه ترگمان]جرثقیل های بزرگ در حال نوسان در حال نوسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Divers hope to salvage some of the ship's cargo.
[ترجمه گوگل]غواصان امیدوارند بخشی از محموله کشتی را نجات دهند
[ترجمه ترگمان]خانواده دایور امیدوار بودند که بعضی از محموله کشتی را نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The ship is being discharged of it's cargo.
[ترجمه گوگل]کشتی در حال تخلیه محموله است
[ترجمه ترگمان]کشتی از محموله تخلیه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The ship has a cargo of about 200 ton.
[ترجمه گوگل]این کشتی حدود 200 تن محموله دارد
[ترجمه ترگمان]این کشتی حامل محموله حدود ۲۰۰ تن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

بار کشتی (اسم)
cargo, freight, freightage, lading

محموله دریایی (اسم)
cargo

تخصصی

[عمران و معماری] بار
[صنعت] محموله، کالا، بار

انگلیسی به انگلیسی

• freight, baggage; load, burden
the cargo of a ship or plane is the goods that it is carrying.

پیشنهاد کاربران

محموله/بار.
یا کالا به اقلام، محصولات یا موادی اطلاق می شود که قرار است توسط وسیله نقلیه حمل و نقل شوند.
مترادف:
Freight/Goods
load, baggage, consignment, contents, freight, goods, merchandise, shipment
محموله. کالا، بار کشتی، محموله دریایی، بار، محموله کشتی
در زیست شناسی به معنی محموله ( محموله را وزیکول سلولی حمل می کند )
Cargo pants
شلوار شیش جیب، شلوار چند جیب دارای پذیرایی، آشپزخانه، سرویس، هال، اتاق خواب😂😂😂، قدیما یعنی بچه های دهه ۴۰ ، ۵۰با کاپشن خلبانی تو نارنجی میپوشیدن یه تیپ خاصی بود واسه خودش
cargo ( n ) ( kɑrɡoʊ ) ( pl. cargoes, cargos ) =the goods carried in a ship or plane
cargo
در زیست شناسی: وزیکول
Cargo
کلمه ای به معنی بار و باری هست و فقط برای transportation استفاده میشه
مثال
I Work in cargo ship dock
من در اسکله ی کشتی باری کار می کنم.
cargo
این واژه به بارِ پارسی وَ مَحموله یِ اَرَبی بَرگَردانده شُده اَست . واژه یِ آلمانیِ آن Fracht ( فراخت ) اَست که هَمان " بَراک " پارسی اَست :
بَراک : بَر اَز بُردَن= حَمل کَردَن وُ پَسوَندِ - آک ، نِمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

خوراک ، پوشاک ، نوشاک، . . .
" بَراک " چیزی که می بَرَند ، بِدین گونه با بَهره گیری اَز تَوانایی واژه سازی دَر پارسی می تَوان یِکُمان ( اَوَلاً ) واژه یِ دیگَری به گَنجینه یِ زَبانِ پارسی اَفزود وَ دویومان ( ثانیاً ) این واژه را بَرایِ بارهایِ سَنگین بازَرگانی به کار گِرِفت.

cargo ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بار 1
تعریف: [حمل‏ونقل دریایی] هرنوع باری بر روی شناور|||[حمل‏ونقل هوایی] هرنوع باری که هواپیما حمل کند، غیراز مسافران و چمدان های آنان؛ در هواپیمای نظامی، هر باری به جز انسان و تسلیحات و وسایل شخصی سرنشینان
باربری
شلوارچندجیب
loose cargo به معنی بار له شده یا آسیب دیده
با ربری ( هواپیما , کشتی , فطار )
بار انداز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس