اسم ( noun )
• (1) تعریف: the course or development of one's life, or a phase in one's life, usually in connection with one's occupation.
• مترادف: course, development, progression, road
• مشابه: direction, journey, movement, progress, trek, trip, way
• مترادف: course, development, progression, road
• مشابه: direction, journey, movement, progress, trek, trip, way
- He had a long career in the Navy.
[ترجمه Roza] او به مدت زیادی در نیروی دریایی کار میکرد|
[ترجمه رها] او زمان بسیاری را در نیروی دریایی کار کرد|
[ترجمه Helia] او مدت طولانی در نیرو دریایی کار می کرد|
[ترجمه منصور اصفهانی] او سابقه طولانی در نیروی دریایی داشت|
[ترجمه AmIr] او سابقه طولانی ای در نیروی دریایی داشت|
[ترجمه شان] او دوران زندگی درازی را در نیروی دریایی سپری کرد.|
[ترجمه گوگل] او سابقه طولانی در نیروی دریایی داشت[ترجمه ترگمان] او دوران درازی در نیروی دریایی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Early in her academic career, she had published several papers on that subject.
[ترجمه mahi] او در اوایل دوران تحصیلی خود، چندین مقاله در این زمینه منتشر کرده بود.|
[ترجمه گوگل] او در اوایل دوران تحصیلی خود، چندین مقاله در این زمینه منتشر کرده بود[ترجمه ترگمان] او در ابتدای کار آکادمیک خود چندین مقاله در مورد این موضوع منتشر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her career as a teenage shoplifter ended abruptly when she was caught by a store manager.
[ترجمه حسین رحمانی] شغل او به عنوان یک دزد نوجوان به پایان رسید زمانی که توسط مدیر فروشگاه دستگیر شد|
[ترجمه mahi] حرفه او به عنوان یک دزد مغازه نوجوان به طور ناگهانی به پایان رسید که توسط یک مدیر فروشگاه دستگیر شد.|
[ترجمه گوگل] حرفه او به عنوان یک دزد مغازه نوجوان به طور ناگهانی به پایان رسید که توسط یک مدیر فروشگاه دستگیر شد[ترجمه ترگمان] شغل او به عنوان یک نوجوان به طور ناگهانی زمانی که توسط مدیر فروشگاه دستگیر شد به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a profession or occupation chosen as a life's work.
• مترادف: occupation, profession, vocation
• مشابه: business, calling, craft, job, line, livelihood, living, m�tier, practice, pursuit, trade
• مترادف: occupation, profession, vocation
• مشابه: business, calling, craft, job, line, livelihood, living, m�tier, practice, pursuit, trade
- She wants to have a career as a scientist.
[ترجمه mahi] او می خواهد شغلی به عنوان یک دانشمند داشته باشد.|
[ترجمه گوگل] او می خواهد شغلی به عنوان یک دانشمند داشته باشد[ترجمه ترگمان] او می خواهد شغلی به عنوان یک دانشمند داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: speed of forward movement.
• مترادف: course, movement, progress, progression
• مشابه: advance
• مترادف: course, movement, progress, progression
• مشابه: advance
- The horse galloped at full career.
[ترجمه mahi] اسب به طور یکنواخت تاخت.|
[ترجمه گوگل] اسب به طور کامل تاخت[ترجمه ترگمان] اسب چهار نعل می تاخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: careers, careering, careered
حالات: careers, careering, careered
• : تعریف: to run or move swiftly or wildly; rush.
• مترادف: bolt, dash, rush, scud
• مشابه: dart, fly, hurry, jump, run, scamper, scoot, scramble, speed, spring
• مترادف: bolt, dash, rush, scud
• مشابه: dart, fly, hurry, jump, run, scamper, scoot, scramble, speed, spring
- The driver had lost control and the car careered toward the cliff.
[ترجمه 👌🏿آریا فقیهان👌🏿] راننده کنترل خود را از دست داد و ماشین به طرف صخره رفت|
[ترجمه گوگل] راننده کنترل خود را از دست داده بود و ماشین به سمت صخره حرکت کرد[ترجمه ترگمان] راننده کنترل خود را از دست داده بود و ماشین به سوی صخره حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: having a specific profession or doing something as a profession.
• مترادف: professional
• مشابه: business
• مترادف: professional
• مشابه: business
- He's decided to become a career soldier.
[ترجمه hamif] او تصمیم گرفت به یک سرباز حرفه ای تبدیل شود.|
[ترجمه شان] اوتصمیم گرفت که " سرباز کادر " شود.|
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفته است که یک سرباز حرفه ای شود[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که به یک سرباز شغل تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید