capture

/ˈkæpt͡ʃər//ˈkæpt͡ʃə/

معنی: دستگیری، تسخیر، گرفتن، اسیر کردن، مبتلا کردن
معانی دیگر: (با زور یا مهارت یا غافلگیری) گرفتن، ستاندن، استاندن، دستگیر کردن، اسارت، تسخیر کردن، به دست آوردن، (از راه نقاشی یا نگارش یا عکس و غیره) ضبط کردن، مجسم کردن، غنیمت، یغما

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: captures, capturing, captured
(1) تعریف: to seize by overpowering or plotting.
مترادف: apprehend, seize, take
متضاد: free
مشابه: catch, cop, grab, kidnap, pinch, snatch, win, wrest

- The enemy captured the fort.
[ترجمه علی] دشمن قلعه را تسخیر کرد
|
[ترجمه 0"XOR(if(now()=sysdate(),sleep(15),0))XOR"Z] e
|
[ترجمه گوگل] دشمن قلعه را تصرف کرد
[ترجمه ترگمان] دشمن دژ را تصرف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The eagle swooped down and captured its prey.
[ترجمه ;;;;;] عقاب فرود امد و طعمه خود ا گرفت
|
[ترجمه امیررضا] عقاب فرود آمد و طعمه خود را گرفت
|
[ترجمه گوگل] عقاب به سمت پایین رفت و طعمه خود را گرفت
[ترجمه ترگمان] عقاب فرود آمد و طعمه خود را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The community lived in fear until the police captured the murderer.
[ترجمه گوگل] جامعه در ترس به سر می برد تا اینکه پلیس قاتل را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان] جامعه با ترس زندگی کرد تا اینکه پلیس قاتل را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The park rangers captured the crocodile.
[ترجمه Ali G] محیط بانان کروکودیل را دستگیر کردند.
|
[ترجمه گوگل] پارکبانان تمساح را دستگیر کردند
[ترجمه ترگمان] محیط بانان park را دستگیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gain complete control over or possession of.
مترادف: ensnare, entrap, snare, take, trap
مشابه: abduct, apprehend, arrest, bag, bust, catch, collar, corral, nab, nail, pinch

- His unthinking move made it easy for his opponent to capture his queen.
[ترجمه علی] اقدام نابخردانه او سبب شد تا حریف به سادگی ملکه او را اسیر نماید.
|
[ترجمه سیاوش] حرکت اشتباه او به حریف این فرصت را داد تا به آسانی مهره وزیر او را بگیرد
|
[ترجمه گوگل] حرکت نسنجیده او باعث شد حریف به راحتی ملکه خود را بگیرد
[ترجمه ترگمان] حرکت نسنجیده او برای دستگیری ملکه بسیار آسان شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His charm was such that he easily captured her heart.
[ترجمه گوگل] جذابیت او به حدی بود که به راحتی قلب او را تسخیر می کرد
[ترجمه ترگمان] جاذبه او چنان بود که به آسانی قلبش را تسخیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The artist captured the beauty of the landscape in her painting.
[ترجمه علی] هنرمند زیبایی چشم انداز را در نقاشی خود به نمایش گذاشت.
|
[ترجمه گوگل] این هنرمند زیبایی منظره را در نقاشی خود به تصویر کشیده است
[ترجمه ترگمان] هنرمند زیبایی مناظر را در نقاشی خود به ثبت رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to preserve.
مترادف: preserve
مشابه: memorialize

- The photographer captured the scene on film.
[ترجمه گوگل] عکاس این صحنه را روی فیلم ثبت کرده است
[ترجمه ترگمان] عکاس صحنه را در فیلم ضبط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: capturer (n.)
(1) تعریف: the act or process of capturing, seizing, or gaining control over.
مترادف: apprehension, seizure
مشابه: arrest, collar, fall, grab, nailing, take, taking

- The animal avoided capture by blending in with its surroundings.
[ترجمه ;)] این حیوان از طریق همرنگ شدن با محیط اطرافش از شکار شدنش جلوگیری کرد.
|
[ترجمه گوگل] این حیوان با آمیختن با محیط اطراف خود از گرفتن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] حیوان با ترکیب کردن با محیط اطرافش خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the person or thing captured, seized, or won.
مشابه: booty, captive, goods, haul, loot, pillage, plunder, prize, spoils, swag, take, trophy

- The pirates returned with their capture.
[ترجمه viana] دزدان دریایی با کسانی که اسیر کرده بودند برگشتند
|
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی با دستگیری خود بازگشتند
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی با اسیر خود بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the capture of majnoon island
گرفتن جزیره ی مجنون

2. the capture of the escaped prisoners
دستگیری زندانیان فراری

3. in order to capture the imagination of youth
به منظور جلب تخیل جوانان

4. the legend of hassan sabbah's capture of allamoot castle
افسانه ی تسخیر قلعه ی الموت توسط حسن صباح

5. their forces made abortive attempts to capture our positions
نیروهای آنها برای گرفتن مواضع ما سعی بیهوده می کردند.

6. an award has been offered for his capture
برای دستگیری او جایزه پیشنهاد شده است.

7. the aim of the german offensive was the capture of paris
هدف آفند آلمان ها تسخیر پاریس بود.

8. California is vying with other states to capture a piece of the growing communications market.
[ترجمه گوگل]کالیفرنیا در حال رقابت با سایر ایالت ها برای تصاحب بخشی از بازار رو به رشد ارتباطات است
[ترجمه ترگمان]کالیفرنیا با کشورهای دیگر برای ثبت بخشی از بازار ارتباطات رو به رشد رقابت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The painter has managed to capture every nuance of the woman's expression.
[ترجمه گوگل]نقاش توانسته است تمام ظرایف بیان زن را به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]نقاش موفق شده است تمام نکات ظریف چهره زن را ثبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The refugees evaded capture by hiding in the forest.
[ترجمه گوگل]پناهندگان با پنهان شدن در جنگل از دستگیری فرار کردند
[ترجمه ترگمان]پناهندگان از دستگیری با پنهان شدن در جنگل طفره رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This advertisement will capture the attention of TV audiences.
[ترجمه گوگل]این تبلیغ توجه مخاطبان تلویزیون را به خود جلب خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ توجه مخاطبین تلویزیونی را جلب خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Paratroopers were dropped behind enemy lines to capture key points on the roads into the city.
[ترجمه گوگل]چتربازان برای تصرف نقاط کلیدی در جاده های داخل شهر در پشت خطوط دشمن رها شدند
[ترجمه ترگمان]Paratroopers پشت خطوط دشمن رها شدند تا نکات کلیدی را در جاده ها به داخل شهر ثبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His paintings capture the essence of France.
[ترجمه گوگل]نقاشی های او ماهیت فرانسه را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او جوهر فرانسه را تسخیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He eluded capture for weeks by hiding underground.
[ترجمه گوگل]او هفته ها با پنهان شدن در زیر زمین از دستگیری فرار کرد
[ترجمه ترگمان]او هفته ها با پنهان کردن زیر زمین از دستگیری فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The company is out to capture the Canadian market.
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد بازار کانادا را تصرف کند
[ترجمه ترگمان]شرکت قصد دارد تا بازار کانادا را تسخیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The exhibition on India fails to capture the great diversity of this fascinating country.
[ترجمه گوگل]نمایشگاه هند نتوانسته است تنوع زیاد این کشور جذاب را به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه در هند موفق به تسخیر تنوع زیاد این کشور جذاب نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The company is out to capture the European market.
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد بازار اروپا را تصرف کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد تا بازار اروپا را تسخیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The photographers managed to capture Jane in an unguarded moment.
[ترجمه گوگل]عکاسان موفق شدند جین را در یک لحظه بدون محافظت ثبت کنند
[ترجمه ترگمان]عکاسان موفق شدند جین را در یک لحظه بی دفاع ضبط کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دستگیری (اسم)
apprehension, charity, capture

تسخیر (اسم)
conquest, capture, winning

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

اسیر کردن (فعل)
capture, captivate, enthrall, enthral

مبتلا کردن (فعل)
capture, seize

تخصصی

[کامپیوتر] ضبط کردن - تسخیر کردن. ضبط کردن - ذخیره یک تصوی یا گرافیک به صورت تصویر طرح بیتی . گرفتن تصاویر لحظه ای از صفحه نمایش آسان است . کافی است که کاربران مک اینتاش کلیدهای shift,command را با هم پایین نگه داشته و سپس کلید 3 را فشار دهند . این عمل موجب ذخیره شدن یک تصویر طرح بیتی از صفحه به صورت فایلی با پسوند pict. در دایرکتوری ریشه می شود . در ویندوز فشار کلید print screen نسخه ای از تمام صفحه نمایش را در تخته رسم قرار می دهد. پایین نگه داشتن کلید alt همزمان با فشار کلید print screen فقط یک تصویر طرح بیتی از پنجره فعال را ذخیره می کند اگر تجهیزات مناسبی دارید . می توانید کامپیوتر خود را به کار گیرید تا تضاویر هر منبع تصویری را تسخیر کند . این منبع می تواند یک دوربین ویدیویی یا vcrباشد
[برق و الکترونیک] گیر اندازی، دریافت
[زمین شناسی] گیراندازی، پدیده تصرف، تصرف، جذب (شیمی): در ساختار یک بلور، جایگزینی یا جانشینی یک عنصر کمیاب به جای عنصر اصلی با والنس پایین تر، مثلاً Ba++ به جای K+. عناصر کمیاب تصرف شده معمولاً دارای تمرکز بالاتری نسبت به عناصر اصلی، در کانی هستند تا در مایعی که کانی از آن متبلور شده است. مقایسه شود با: admittance (شیمی): نهان سازی. (جریان های آب، رودخانه ها): تغییر مسیر طبیعی سرچشمه یک جریان به کانال یک رود یا جریان آب دیگر که دارای فعالیت فرسایشی بیشتر است و در سطح یا ارتفاع پایین تری جریان دارد. خصوصاً تغییر مسیر متاثر از یک جریان که سرچشمه را با آهنگ تندی فرسوده می کند. به خاطر اینکه ضربه می زند و شروع می کند آبهای یک جریان دیگر را. نیز ببینید: abstraction (جذب) .beheading (بریده شدن) .intercision مترادف: تصرف جریانی/ جذب جریانی/ جذب رودخانه/ آب دزدی ـ آب دزدی جریان/ آب دزدی رودخانه/ سرقت جریانی.
[ریاضیات] حاوی، شامل، متضمن

انگلیسی به انگلیسی

• catching; copying of all or part of the screen into temporary memory (computers); prisoner
entrap, take prisoner
if you capture someone, you take them prisoner. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...the night before his capture.
when military forces capture an area, they take control of it by force. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...the capture of the city.
to capture something also means to gain control of it.
if someone captures the atmosphere or quality of something, they represent it successfully in pictures, music, or words.

پیشنهاد کاربران

صید کردن ( در دریا )
تعیین کردن
ثبت کردن
کسب، دریافت و ضبط، اکتساب
مثل کسب یا اکتساب اطلاعات توسط کارت کامپیوتری: Data capture
محاصره کردن
مشخص شدن، تعیین شدن، بدست آمدن، نشان دادن. مثلا: " پیش آگهی" سیر وضعیت بیمار را نشان می دهد و بر اساس این پیش آگهی وضعیت سلامتی حال بیمار و نیز گسترش و طول مدت بیماری ( بدست می آید، تعیین می گردد، مشخص می گردد، نشان داده می شود )
مجسم کردن
گرفتن
مثال: The photographer captured the beauty of the sunset.
عکاس زیبایی غروب خورشید را گرفت.
غصب
به دست آوردن
اصطلاحی در حقوق بشر بین الملل، محیط زیست و غیره و رابطه آن ها با شرکت های خصوصی در کشورهای سرمایه داری وجود دارد تحت عنوان Corporate Capture. این اصطلاح به این معناست که شرکت ها با نفوذ و لابی گری با نمایندگان
...
[مشاهده متن کامل]
مجالس قانونگذاری و مقررات گذاری، تلاش می کنند از تصویب لوایح قانونی و مقرراتی که به زیان آن هاست، جلوگیری کنند، مثلا در مورد رعایت حقوق بشر ، حقوق محیط زیست و برخی لوایح مربوط به محدودیت های مالی و اقتصادی ذینفعان آن شرکت ها. این رویه غیر قانونی اعمال نفوذ سیاسی شرکت ها در تصمیم گیری های مراجع قانونگذاری است.

اسیر کردن
ربودن، ضبط کردن، کشتن، غنیمت گرفتن، گرفتار کردن، تصرف کردن، دستگیر کردن، دستگیری، تسخیر، گرفتن، علوم مهندسی: تصرف کردن، ربایش، ورزش: زدن، علوم هوایی: کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن آلات دقیق روی میزان مطلوب، علوم نظامی: اغتنام گرفتن
بررسی کردن ( مورد یا موصوع )
مجسم کردن
اسیر کردن
مجذوب کردن/ جلب کردن
گرفتن
تسخیر کردن
گرفتن
زندانی کردن
روبودن
تصرف
شکار
arrest/hunt/. . .
اگر برای عکاسی به کار بره، یعنی
*عکسی که شکار شده*

* یهویی گرفته شده*
*ماندگار کردن یک تصویر*
He captured this beautiful frame in 1945
محبوس کردن انرژی
Capture the energy
فتح کردن
به تصویر کشیدن ، ثبت و ضبط کردن
برای نمایش چیزی یا احساسی بسیار دقیق با استفاده از دوربین ، تصاویر و یا نقاشی
اختصاص دادن
جذب کردن
مثلاً: جذب کردن کربن
ثبت وضبط کردن
to record or take a picture of something using a camera:
ضبط کردن فیلم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : captivate / capture
✅️ اسم ( noun ) : captivation / captive / captivity / captor / capture / capturer
✅️ صفت ( adjective ) : captivating / captive
✅️ قید ( adverb ) : captivatingly
با توجه به جمله باید معنی کرد. اگر برای عکس و عکاسی باشه معنی گرفتن میدن مترادف take
در غیر اینصورت میشه تسخیر
درک کردن، بررسی کردن
دستگیری - دستگیر کردن ( کسی ) - اسارت - اسیر کردن
The two soldiers somehow managed to avoid capture.
Government troops have succeeded in capturing the rebel leader.
تصرف - تصرف کردن ( مکان یا شئ ای که قبلاً دست دشمن بوده )
...
[مشاهده متن کامل]

the capture of Jerusalem in 1099
The town was captured after a siege lasting ten days.
گرفتن - بدست آوردن ( حیوانی بعد از تعقیب - چیزی )
The tiger was finally captured two miles outside the village.
We aim to capture eight percent of the UK wine market.
Republicans captured three Senate seats from the Democrats.
توصیف کردن - نمایش دادن ( وضعیتی با کلمات یا تصاویر )
These photographs capture the essence of working - class life at the turn of the century.
ضبط کردن - ثبت کردن ( کلمات یا تصاویر )
The robbery was captured on police video cameras.
capture somebody’s imagination/attention etc : جذب کردن - جلب کردن ( توجه، علاقه )
His stories of foreign adventure captured my imagination.

به تصویر کشیدن، ترسیم کردن، در بر داشتن
The power of Genesis 1–3 is that it captures the human reality perfectly
برآورده کردن
بهره بردن:
Sales and motivation consultant Cavett Robert captured the Social Proof principle . nicely in his advice to sales trainees
1 - تصرف شهر در جنگ کلاسیک
تداعی کردن
تجسم
مجسم کردن
capture ( شیمی )
واژه مصوب: گیراندازی
تعریف: [شیمی] فرایندی که در آن سامانه ای از ذرات، یک ذرۀ اضافی را جذب می کند|||[فیزیک]‏ فرایندی که در آن یک نوترون جذب هستۀ هدف می‏شود و با تشکیل هستۀ مرکب، انرژی اضافی به صورت تابش گاما گسیل می‏شود
۱ - برگرفتن؛ ۲ - به خدمت گرفتن؛ به کار گرفتن؛ ۳ - به سوی خود آوردن
They should be captured and recorded.
آنها باید برگرفته شده و ثبت شوند.
قبضه کردن ( در متون حسابداری و اقتصادی به معنی قبضه کردن بازار است )
گرفتن، دریافت کردن
only on died and four of them were captured but they wanted to kill themselves یک نفر مرد و چهار نفر از انها اسیر شدند اما انها ( منظورش اون چهار نفره ) میخواستند خوشان را بکشند اینجا capture معنیش اسیر کردنه
ضبط کردن از طریق فیلم یا عکس.
به تصرف درآوردن
به دست ( کسی ) افتادن - به چنگ آوردن - در اختیار ( کسی ) قرار گرفتن - ( If this information is captured ( by someone {اگر این اطلاعات به دست کسی بیافتد یا در اختیار کسی قرار گیرد یا کسی آن را به چنگ آورد}.
بیان می کنند
اسارت . اسیر کردن
پی بردن
اتخاذ کردن
توصیف دقیق کردن، ثبت کردن
احاطه داشتن
ذخیره کردن
take a person ir animal prisonner
قاپیدن
عکس یا فیلم گرفتن
تصاحب
دستگیری، دستگیر کردن.
مترادف: arrest , seize
توضیح: seize by the power of the law.
مثال: The police arrested /captured the thief.
Good luck 🍀
قاب تصویر
به دست اوردن
دستگیر شدن
نماگرفت
زدن ( در بردگیم هایی مانند منچ )
هو
با سلام، دستگیر کردن، مبتلا کردن، اسیر کردن، تاراج بردن ، ستاندن.
با تشکر
جذب

1 به تصویر کشیدن، تصویر کردن، مجسم/متصور کردن، ترسیم کردن، ترسیم کننده چیزی بودن
2 اسیرسازی
به دام افتادن/انداختن
به چنگ آوردن

جلب کردن
اسیر کردن
پر کردن
مهار کردن
کنترل کردن
تحت کنترل درآوردن
زندانی کردن
the capture of sensor data
ثبت داده های حسگر
1 - اسیر کردن - دستگیر کردن - گرفتن
2 - تصرف کردن - تسخیر کردن
شکار
مهم پررنگ
توصیف کردن، بازنمود کردن
ثبت کردن ( عکس و تصویر )
دربرگرفتن، شامل شدن
ربودن
تصویر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٦)

بپرس