capricious

/kəˈprɪʃəs//kəˈprɪʃəs/

معنی: هوس باز، دمدمی مزاج، بوالهوس، لوس
معانی دیگر: هوسران، متلون، (مهجور) تخیلی، پرخواب و خیال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: capriciously (adv.), capriciousness (n.)
• : تعریف: tending to act on impulse; subject to whim or caprice; erratic and unpredictable.
مترادف: arbitrary, erratic, fanciful, fickle, unpredictable, wayward, whimsical
متضاد: consistent, steadfast
مشابه: changeable, crotchety, flighty, impulsive, mercurial, moody, skittish, temperamental, unstable, unsteady, variable

- The young prince was spoiled and capricious and could not be relied upon to carry out his duties.
[ترجمه j*gh*91] شاهزاده جوان شخصی نازپرورده و دمدمی مزاج بود و برای انجام وظایف و مسئولیتش نمیشد به او اتکا ( اطمینان ) کرد.
|
[ترجمه گوگل] شاهزاده جوان لوس و دمدمی مزاج بود و نمی شد برای انجام وظایفش به او اعتماد کرد
[ترجمه ترگمان] شاهزاده جوان پریشان و دمدمی مزاج بود و نمی توانست به انجام وظایفش متکی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The gods of the ancients could be capricious, and their favor could be gained in one moment and lost the next.
[ترجمه گوگل] خدایان پیشینیان می‌توانستند دمدمی مزاج باشند، و لطف آنها در یک لحظه به دست می‌آید و لحظه‌ای دیگر از دست می‌رود
[ترجمه ترگمان] خدایان باستانی می توانستند دمدمی باشند، و لطف آن ها در یک لحظه به دست آید و نفر بعدی را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The winds are capricious, so don't take the boat too far out from shore.
[ترجمه گوگل] بادها دمدمی مزاج هستند، بنابراین قایق را خیلی از ساحل دور نکنید
[ترجمه ترگمان] باد بل هوس می کند، بنابراین قایق را زیاد از ساحل دور نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a capricious market
بازار بی ثبات

2. in march the weather became capricious again
در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.

3. the people's support for him was very capricious
حمایت مردم از او از روی هوس بود.

4. Those allowed to be capricious Scalled youth.
[ترجمه گوگل]کسانی که مجاز به جوانی دمدمی مزاج هستند
[ترجمه ترگمان]کسانی که اجازه داشتند جوان دمدمی مزاجی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The novelist characterizes his heroine as capricious and passionate.
[ترجمه گوگل]رمان نویس قهرمان خود را دمدمی مزاج و پرشور توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده قهرمان زن خود را به عنوان هوس و هوس و هوس نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a cruel and capricious tyrant.
[ترجمه گوگل]او یک ظالم و دمدمی مزاج بود
[ترجمه ترگمان]او ظالم و دمدمی مزاجی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Union accused Walesa of being capricious and undemocratic.
[ترجمه گوگل]اتحادیه والسا را ​​به هوس باز و غیر دموکراتیک متهم کرد
[ترجمه ترگمان]اتحادیه walesa را به capricious و غیردموکراتیک متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was as capricious as her mother had been.
[ترجمه گوگل]او مانند مادرش دمدمی مزاج بود
[ترجمه ترگمان]او به اندازه مادرش بل هوس و دمدمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I revelled in the capricious vegetation wrought in iron - even the sound of water running in the urinals was pleasing.
[ترجمه گوگل]من از پوشش گیاهی دمدمی مزاجی که در آهن ساخته شده بود لذت بردم - حتی صدای جاری شدن آب در ادرارها هم دلنشین بود
[ترجمه ترگمان]از درون پوشش گیاهی بل هوس که در آهن به کار افتاده بود لذت می بردم، حتی صدای آبی که در the جاری می شد لذت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A capricious and malevolent spirit, thing of shadows.
[ترجمه گوگل]یک روح دمدمی مزاج و بدخواه، چیزی در سایه
[ترجمه ترگمان]یک روح هوس آلود و شیطانی، چیز سایه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His feet turned capricious, slipping off at odd angles.
[ترجمه گوگل]پاهایش دمدمی مزاج شد و در زوایای عجیبی از آن سر می خورد
[ترجمه ترگمان]پاهایش کج و معوج شد و از زاویه عجیبی لغزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The capricious and flighty Colette continued to see De Morny occasionally until the first world war.
[ترجمه گوگل]کولت دمدمی مزاج و پرخاشگر تا زمان جنگ جهانی اول گهگاه به دیدن دی مورنی ادامه داد
[ترجمه ترگمان]کو لت capricious و flighty بار دیگر به دیدن De تا اولین جنگ جهانی ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His wife is very capricious.
[ترجمه گوگل]همسرش بسیار دمدمی مزاج است
[ترجمه ترگمان]زنش خیلی دمدمی مزاج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For instance, if environmental changes are capricious, the animal's migration viewed in isolation will also be capricious.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، اگر تغییرات محیطی دمدمی مزاج باشد، مهاجرت حیوان که به صورت مجزا در نظر گرفته شود نیز دمدمی مزاج خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، اگر تغییرات محیطی capricious باشند، مهاجرت حیوانی که به انزوا نگاه می کند نیز دمدمی مزاج خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They want continuity of policy, not capricious or arbitrary decisions.
[ترجمه گوگل]آنها خواهان تداوم سیاست هستند، نه تصمیمات هوس باز یا خودسرانه
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار تداوم سیاست، نه تصمیمات capricious و یا خودسرانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They had indulged them with a capricious dominion, sometimes over the one, sometimes over the other object of desire.
[ترجمه گوگل]آنها آنها را با سلطه ای هوس انگیز، گاه بر یکی، گاه بر شیء دیگر میل افراط کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آنان با تسلط هوس آلودی به آنان تسلط یافته بودند، گاه بر سر یکی، گاه از سوی دیگر هوس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Romantic heroines are often capricious.
[ترجمه گوگل]قهرمان های رمانتیک اغلب دمدمی مزاج هستند
[ترجمه ترگمان]قهرمانان سبک رومانتیک اغلب هوس بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوس باز (صفت)
light, chimerical, capricious, pixilated

دمدمی مزاج (صفت)
flighty, erratic, capricious, pliant

بوالهوس (صفت)
flighty, fanciful, whimsical, freakish, capricious

لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt

انگلیسی به انگلیسی

• fickle, changeable
a capricious person often changes their mind unexpectedly.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Changing suddenly and unpredictably; impulsive 😀😔
🔍 مترادف: Unpredictable
✅ مثال: Her capricious decisions made it difficult to plan for the future.
مثال؛
The capricious weather made it hard to plan outdoor activities.
In a conversation about a boss, someone might say, “He’s known for his capricious decisions, changing his mind at the last minute. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person describing their friend might say, “She’s so capricious, always changing her plans and interests. ”

[آب و هوا] بی ثبات - متغیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : caprice / capriciousness
✅️ صفت ( adjective ) : capricious
✅️ قید ( adverb ) : capriciously
هرج و مرج
آشفته
دمدمی مزاج، کسی که فکرش و نظرش سریع عوض میشود. کسی که در تصمیماتش ثابت قدم نیست، کسی که تصمیماتش قابل پیش بینی و قابل اتکا نیست، ( هفته خیال، در ترکی )
capricious. Capricious is an adjective to describe a person or thing that's impulsive and unpredictable, like a bride who suddenly leaves her groom standing at the wedding altar.
...
[مشاهده متن کامل]

دمدمی
هوس باز
لوس
متغیر
گاه و بی گاه - غیر منظم و منقطع
هوس باز
The capricious teenager would greet her friend warmly one day and ignore him the next
بی قاعده، متغیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس