capacity

/kəˈpæsəti//kəˈpæsɪti/

معنی: صلاحیت، ظرفیت، استعداد، گنجایش، مقام
معانی دیگر: (برق - نوعی لوله ی کمانی جیوه ای که جرقه ی آن توسط ولتاژ شدید بین کاتد و الکترود ایجاد می شود) کاپاسیترون، اندوزه سنج، برق گنجانه، گنجایی، خورند، اندوزش، جا، انبارش، آبشخور، حداکثر ظرفیت، بیشین گنج، بیشین گنجایی، گنجایش فکری، لیاقت، کارآیی، توانش، توانایی، در مقام، به عنوان، سمت، (حقوق) صلاحیت، اختیار، توان فرآوری، قدرت تولید، (برق) رجوع شود به: capacitance

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: capacities
(1) تعریف: the ability to receive, absorb, or contain.
مشابه: absorbency, adequacy, amplitude, content, dimension, magnitude, range, room, space, sufficiency, volume

- We need a tank with larger capacity in order to hold enough water.
[ترجمه Nader] ما به منظور نگه داشتن آب کافی به مخزن با ظرفیت بیشتر احتیاج داریم.
|
[ترجمه جنتی] به یک تانکر با ظرفیت ( حجم ) بیشتری نیاز داریم تا آب کافی رو نگهداری کنیم
|
[ترجمه گوگل] ما به یک مخزن با ظرفیت بیشتر نیاز داریم تا آب کافی را در خود نگه دارد
[ترجمه ترگمان] ما به تانک با ظرفیت بیشتر نیاز داریم تا بتوانیم به اندازه کافی آب نگه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the total measured amount that can be contained.
مشابه: limit, maximum, room, size, space, volume

- The gas tank has a capacity of thirteen gallons.
[ترجمه عرشیا تقی پور] مخزن گاز ۱۳ گالن ظرفیت دارد
|
[ترجمه گوگل] ظرفیت مخزن گاز سیزده گالن است
[ترجمه ترگمان] مخزن گاز ظرفیت ۱۳ گالن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: power or ability.
مترادف: ability, capability, competence, faculty, power, strength
متضاد: inability, incapacity
مشابه: facility, intellect, intelligence, potential, qualification, reach, sagacity, talent, wit

- He has the capacity to learn math if he wants to.
[ترجمه Pius] اگر که او بخواهد، توانایی یادگیری ریاضی را دارد.
|
[ترجمه گوگل] اگر بخواهد توانایی یادگیری ریاضی را دارد
[ترجمه ترگمان] او توانایی یادگیری ریاضی را دارد اگر بخواهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the ability to function or be used in a certain way.
مترادف: ability, capability, function, suitability
مشابه: faculty, susceptibility

- These athletes need to have the capacity to run at top speed for an extended amount of time.
[ترجمه گوگل] این ورزشکاران باید ظرفیت دویدن با حداکثر سرعت را برای مدت زمان طولانی داشته باشند
[ترجمه ترگمان] این ورزش کاران باید توانایی دویدن در بالاترین سرعت را برای مدت زمان طولانی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a position in which one serves or functions.
مترادف: job, position, post, role
مشابه: duty, function, office, place, rank, responsibility, standing, station, status

- She spoke in her capacity as director.
[ترجمه گوگل] او در مقام کارگردان صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] او با ظرفیت خود به عنوان رئیس صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: maximum electrical output.

جمله های نمونه

1. a capacity crowd (or audience)
جمعیت به حد گنجایش،پر

2. at capacity
به میزان حداکثر تولید،به گنجایی بیشین

3. memory capacity
(کامپیوتر) گنجایش حافظه

4. the human capacity for change and adaptation
ظرفیت بشر برای دگرگونی و تطبیق با محیط

5. filled to capacity
کاملا پر،به حد گنجایش

6. within one's capacity
در حد صلاحیت یا اختیار کسی

7. in his official capacity as mayor
در مقام رسمی خود به عنوان شهردار

8. she has the capacity to learn fast
او توانایی آن را دارد که تند یاد بگیرد.

9. what is the capacity of this oil tanker?
گنجایی این نفتکش چقدر است ؟

10. it is outside the capacity of this court
(آن موضوع) از صلاحیت این دادگاه خارج است.

11. this bus has a capacity of thirty passengers
این اتوبوس گنجایش سی سرنشین را دارد.

12. this is beyond the capacity of a child
بچه از عهده ی این کار برنمی آید.

13. a water tank with a capacity of ten thousand gallons
آب انباری به ظرفیت ده هزار گالن

14. he does not have the capacity for this job
او لیاقت این کار را ندارد.

15. the airplane was filled to capacity
هواپیما کاملا پر بود.

16. i attended the meeting in the capacity of an advisor
در گردهمایی به عنوان رایزن حضور یافتم.

17. the danger of devolving authority on those who don't have the capacity for it
خطر دادن اختیارات به کسانی که ظرفیت آن را ندارند.

18. Their reasoning capacity must be developed.
[ترجمه گوگل]ظرفیت استدلال آنها باید توسعه یابد
[ترجمه ترگمان]ظرفیت استدلال آن ها باید توسعه یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The fuel tank has a capacity of 40 litres.
[ترجمه گوگل]ظرفیت مخزن سوخت 40 لیتر است
[ترجمه ترگمان]ظرفیت این مخزن ۴۰ لیتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Cunning proceeds from want of capacity.
[ترجمه گوگل]حیله گری از کمبود ظرفیت به دست می آید
[ترجمه ترگمان]درآمد حاصل از نیاز به ظرفیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Our capacity for giving care, love and attention is limited.
[ترجمه گوگل]ظرفیت ما برای مراقبت، عشق و توجه محدود است
[ترجمه ترگمان]توانایی ما برای مراقبت، عشق و توجه محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The stadium has a seating capacity of 50 000.
[ترجمه گوگل]ظرفیت این ورزشگاه 50000 نفر است
[ترجمه ترگمان]این ورزشگاه گنجایش ۵۰۰۰۰ نفر تماشاچی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The aim was to maximize the machine's productive capacity.
[ترجمه گوگل]هدف به حداکثر رساندن ظرفیت تولیدی دستگاه بود
[ترجمه ترگمان]هدف، به حداکثر رساندن ظرفیت تولیدی ماشین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The school is filled to capacity.
[ترجمه گوگل]ظرفیت مدرسه تکمیل شده است
[ترجمه ترگمان]مدرسه پر از ظرفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He has a great capacity for Chinese.
[ترجمه اتریس] او توانای خوبی برای چینی دارد
|
[ترجمه گوگل]او ظرفیت بالایی برای چینی ها دارد
[ترجمه ترگمان]او ظرفیت بسیار زیادی برای چینی ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. She has an enormous capacity for hard work.
[ترجمه گوگل]او ظرفیت عظیمی برای کار سخت دارد
[ترجمه ترگمان]او ظرفیت بسیار زیادی برای کار سخت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صلاحیت (اسم)
ability, capability, competency, competence, qualification, capacity

ظرفیت (اسم)
capacity, acumen, valence, valency, volume, span, gumption

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

گنجایش (اسم)
aptitude, capacity, inclusion, burden, content, caliber, module

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

تخصصی

[حسابداری] ظرفیت
[شیمی] ظرفیت، گنجایش
[سینما] ظرفیت /گنجایش
[عمران و معماری] ظرفیت - گنجایش - کشش
[کامپیوتر] ظرفیت ؛ گنجایش
[برق و الکترونیک] ظرفیت 1. بار مجاز یا بار حداکثر یک ماشین که با اصطلاحاتی نظیر دور در دقیقه یا بار بر حسب تن تعریف می شود . 2. بار الکتریکی که یک باتری ( یا پیل ) می تواند در خود نگه دارد ( آمپر - ساعت) . 3. معیاری از ذخیره ی انرژی الکتریکی در خازنها بر حسب فاراد یا واحدهای متداولتر نظیر میکروفاراد یا پیکوفاراد. - ظرفیت
[مهندسی گاز] ظرفیت
[زمین شناسی] ظرفیت توانایی یک جریان آب یا باد برای حمل و نقل سنگریزه (آوار) را گویند که با مقدار اندازه گیری شده در یک نقطه خاص بر واحد زمان نشان داده می شود؛ ظرفیت ممکن است مطابق با اندازه دانه های آواری تغییر کند. مقایسه شود با: Competence / نیز ببینید: Efficiency (بازده/ راندمان). آب زیرزمینی): الف) توانایی یک خاک در نگهداری آب. ب) باریک پمپ، چاه یا ذخیره. رسوب شناسی)مقدار کل رسوبی که یک رودخانه قادر به حمل آن است.
[حقوق] اهلیت، صلاحیت، سمت
[نساجی] گنجایش - ظرفیت - استعداد
[ریاضیات] گنجایش، ظرفیت، صلاحیت، استعداد
[معدن] ظرفیت (اقتصاد معدنی)
[پلیمر] ظرفیت، گنجایش
[آب و خاک] گنجایش، ظرفیت

انگلیسی به انگلیسی

• volume which can be contained or received; function, role
the capacity of something is the amount that it can hold or produce.
a capacity crowd completely fills a theatre or stadium.
your capacity to do something is your ability to do it.
someone's capacity for food or drink is the amount that they can eat or drink.
if someone does something in a particular capacity, they do it as part of their duties.
in industry, capacity is the quantity that can be produced.

پیشنهاد کاربران

1. گنجایش ، ظرفیت. جا 2. توانایی. قدرت 3. لیاقت. قابلیت. استعداد 4. امکان. امکانات 5. درک. فهم 6. مقام. سمت. عنوان
مثال:
the capacity of the freezer
گنجایش فریزر
his capacity to inspire trust
...
[مشاهده متن کامل]

توانایی و قدرت او در القاء کردن امید
in his capacity as Commander - in - Chief
در مقام و سمتش به عنوان فرمانده کل قوا

مثلا یه
Individual capacity داریم
یه social capacity
و یه organizational capacity
ظرفیت، توانایی
مثال: The theater has a seating capacity of 500.
تئاتر ظرفیت نشستن ۵۰۰ نفر را دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
ظرفیت ( حداکثر ظرفیت و قدرت تولید )
حداکثر ظرفیت، قدرت تولید
خازن ( فولادی )
In one's capacity
یعنی در جایگاه کسی
به عنوان فلان
In my capacity as manager
دوستان به نحوه تلفظ این کلمه توجه کنین:
/kəˈp�səti/
یعنی /کِ. پَسیتی/ تلفظ میشه نه /کَپَسیتی/
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : capacity
✅️ صفت ( adjective ) : capacious
✅️ قید ( adverb ) : _
حد - حدود
اهلیت
ظرفیت وجودی
ظرفیت درونی
ظرفیت ذهنی
توانمندی
استعداد
گنجایش
اهلیت
ظرفیت تولید
در متون علوم تربیتی
صلاحیت
[فیزیک]: ۱ - ظرفیت ( بار الکتریکی ) ؛ کاپاسیته؛ ظرفیت خازن بر حسب فاراد. ۲ - گنجایش؛ ظرفیت؛ مقدار ماده ای که در یک ظرف یا مخزن جا می گیرد. معمولاً بر حسب حجم بیان می شود اما بر حسب جرم نیز می توان بیان کرد: ظرفیت حجمی/ظرفیت جرمی.
...
[مشاهده متن کامل]

[عمومی] گنجایش؛ ظرفیت؛ امکان جا دادن تعداد معینی از افراد یا اشیا در یک فضا. ظرفیت کلاس: تعداد تعیین شده برای صندلی ها یا شاگردان کلاس. ظرفیت استادیوم: تعداد افرادی که می توانند به عنوان تماشاگر در استادیوم حضور پیدا کنند.
[مدیریت] مقام؛ منصب؛ جای گاه
[حقوق]: اهلیت؛ توانایی قانونی شخص برای دارا شدن یا اجرای حق؛ دارا بودن صلاحیت انجام معامله به لحاظ تجربه و تخصص به ویژه در قراردادهای مهندسی

صلاحیت ( در ترجمه حقوقی )
حقوق: اهلیت ( اهلیت اقدام حقوقی مثلا انعقاد قرارداد )
Aya mishe az "potential" be onvane motaradefe "capacity" nam bord?
For example : I was living so far below my capacity =potential
حقوق تخصصی
اهلیت
ظرفیت، گنجایش
منصب، جایگاه
توانایی و قوه
1 - ظرفیت، گنجایش
factory is working at full capacity
are the hotels are filled to capacity ظرفیتشون پره
engine capacity=engine displacement
2 - ظرفیت، توانایی
child's capacity to learn new things
3 - role:سمت، مقام، شغل ( رسمی )
my future capacity, acca board member
قوه
چندتا معنی مختلف میده و یکی از معنی هاش به معنی توانایی و قابلیت هستMental or pysical power
ظرفیت
گنجایش و ظرفیت ، توانایی و قابلیت
there are plans to increase the capacity of the stadium
برای افزایش ظرفیت استادیوم برنامه هایی وجود دارد
زبان94 ، هنر 93 ، تجربی 92 ، انسانی 89 و. . . 🚤🚤
The capacity of memory was full
incapacitate فاقد اهلیت capacity اهلیت
توانایی
توان
ظرفیت
قوه، توانمندی
موقعیت، جایگاه، سمت، مقام
قابلیت
در رشته حقوق به معنای اهلیت هست و یکی از ارکان یک قرارداد حساب میشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس