فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: canvasses, canvassing, canvassed
حالات: canvasses, canvassing, canvassed
• (1) تعریف: to seek votes, contributions, or sales from (a group or a district).
• مترادف: drum up, seek, solicit
• مشابه: ask, petition, request, urge
• مترادف: drum up, seek, solicit
• مشابه: ask, petition, request, urge
- Both candidates are canvassing the voters throughout the district.
[ترجمه سید عباس حسینی] هر دو نامزد در حال جلب آراء رای دهندگان ( با تبلیغات انتخاباتی از طریق برخورد مستقیم و حضوری با افراد ) در سراسر منطقه هستند.|
[ترجمه گوگل] هر دو نامزد در حال بررسی رای دهندگان در سراسر منطقه هستند[ترجمه ترگمان] هر دو نامزد در سراسر منطقه رای دهندگان را تبلیغ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to conduct a survey of; poll.
• مترادف: poll
• مشابه: analyze, examine, investigate, research, survey
• مترادف: poll
• مشابه: analyze, examine, investigate, research, survey
- We're canvassing the neighborhood to get public opinion on the proposed highway project.
[ترجمه گوگل] ما در حال بررسی محله هستیم تا نظر عمومی را در مورد پروژه بزرگراه پیشنهادی جلب کنیم
[ترجمه ترگمان] ما منطقه را بررسی می کنیم تا نظر عمومی درباره پروژه بزرگراه پیشنهادی را جلب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما منطقه را بررسی می کنیم تا نظر عمومی درباره پروژه بزرگراه پیشنهادی را جلب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to discuss or debate (an issue, question, or the like) thoroughly.
• مشابه: argue, con, debate, discuss, examine, explore, inspect, scrutinize, study
• مشابه: argue, con, debate, discuss, examine, explore, inspect, scrutinize, study
- We've canvassed the issue and have come to a decision.
[ترجمه گوگل] ما این موضوع را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم
[ترجمه ترگمان] موضوع را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موضوع را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to solicit votes, information, opinions, or contributions.
• مترادف: solicit
• مشابه: campaign, electioneer
• مترادف: solicit
• مشابه: campaign, electioneer
• (2) تعریف: to examine or discuss thoroughly.
• مترادف: deliberate
• مشابه: debate, discourse, inquire, research
• مترادف: deliberate
• مشابه: debate, discourse, inquire, research
اسم ( noun )
مشتقات: canvasser (n.)
مشتقات: canvasser (n.)
• (1) تعریف: a solicitation of votes, information, or contributions.
• مترادف: solicitation
• مشابه: campaign, invitation, petition, poll, request
• مترادف: solicitation
• مشابه: campaign, invitation, petition, poll, request
• (2) تعریف: a survey or poll.
• مترادف: poll, survey
• مشابه: tally
• مترادف: poll, survey
• مشابه: tally
• (3) تعریف: a close examination or detailed discussion.
• مترادف: analysis, deliberation, discussion, evaluation, examination, exploration, study
• مشابه: inquiry, inspection, investigation, scrutiny
• مترادف: analysis, deliberation, discussion, evaluation, examination, exploration, study
• مشابه: inquiry, inspection, investigation, scrutiny