canvas

/ˈkænvəs//ˈkænvəs/

معنی: نقاشی، کرباس، بوم نقاشی، پرده نقاشی، پارچه برزنت، پارچه مخصوص نقاشی، کف رینگ بوکس یا کشتی، الک یا غربال کردن، برای جمعاوری اراء فعالیت کردن
معانی دیگر: (کرباس ویژه ای که روی آن نقاشی رنگ روغن می کنند) پارچه ی نقاشی، بوم، نقاشی (روی پارچه)، چادر، خیمه، خیمه ی بزرگ (به ویژه در سیرک)، پارچه ی ریز باف و زبر (معمولا از کتان رنگرزی نشده که در ساختن خیمه و بادبان کشتی و غیره کاربرد دارد)، برزنت، بادبان (ها)، هر نوع پارچه زبر و درشت بافت که روی آن سوزن دوزی یا ملیله دوزی کنند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: heavy, tightly woven cloth, usu. of flax, hemp, or cotton, used for making sails, tents, and protective coverings.
مشابه: burlap, denim, drill, duck, sailcloth, tarp, tarpaulin, ticking

- The canvas of our tent was strong enough to hold out the rain.
[ترجمه گوگل] بوم چادر ما آنقدر محکم بود که باران را نگه دارد
[ترجمه ترگمان] چادر چادر ما آنقدر قوی بود که باران بند بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My old pair of basketball shoes were made out of canvas.
[ترجمه قدمی] کفش قدیمی ورزشی من از بوم ساخته شده است
|
[ترجمه شان] یک جفت کفش قدیمی بسکتبال من، از کتان ( کرباس ) ساخته شده بودند.
|
[ترجمه گوگل] یک جفت کفش بسکتبال قدیمی من از بوم ساخته شده بود
[ترجمه ترگمان] کفش ورزشی قدیمی من از کرباس ساخته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a piece of such material used as the surface for an oil painting.
مشابه: cloth, fabric, textile

- He gently dabs paint on his canvases rather than using brush strokes.
[ترجمه گوگل] او به جای استفاده از قلم مو، به آرامی رنگ را روی بوم هایش می کشد
[ترجمه ترگمان] او به آرامی بر روی بوم نقاشی می کشد تا با استفاده از ضربه های قلم مو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an oil painting on such a surface.
مترادف: painting
مشابه: oil, picture

- The artists will need help putting up their canvases for the exhibit.
[ترجمه گوگل] هنرمندان برای قرار دادن بوم های خود برای نمایشگاه به کمک نیاز دارند
[ترجمه ترگمان] هنرمندان برای بالا بردن canvases برای این نمایشگاه به کمک نیاز خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the canvas
صحنه ی مشت بازی (که کف آن با کرباس فرش شده است)

2. under canvas
در خیمه

3. bighting the canvas of a sail
محکم بستن پارچه ی بادبان

4. strain the canvas tightly over the frame
کرباس نقاشی را تنگ روی چارچوب بکش.

5. some groceries use canvas canopies in summertime
برخی بقالی ها در تابستان سایبان کرباسی می زنند.

6. the lure of the canvas for children
گیرایی سیرک در نظر کودکان

7. they used to live under canvas
آنها در چادر زندگی می کردند.

8. some painters merely splash paint on the canvas
برخی نقاشان فقط رنگ را بر کرباس می پاشند.

9. you can drip the paint directly onto the canvas
می توانی رنگ را مستقیما روی بوم نقاشی بچکانی.

10. The canvas covering was peeled back.
[ترجمه گوگل]پوشش بوم پوست کنده شد
[ترجمه ترگمان]پرده کرباسی باز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She had recently taken a canvas from the theater and tacked it up on the wall.
[ترجمه گوگل]او اخیراً یک بوم از تئاتر برداشته بود و به دیوار چسبانده بود
[ترجمه ترگمان]او به تازگی یک بوم از تئاتر برداشته بود و آن را روی دیوار چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need a piece of canvas that weathers well.
[ترجمه گوگل]ما به یک تکه بوم نیاز داریم که هوای خوبی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ما به یه تیکه پارچه احتیاج داریم که خوب باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These questions must be considered on a broader canvas.
[ترجمه گوگل]این سؤالات باید در یک بوم وسیع تری در نظر گرفته شوند
[ترجمه ترگمان]این سوالات باید بر روی یک بوم وسیع تر در نظر گرفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boys spent the night under canvas.
[ترجمه گوگل]پسرها شب را زیر بوم گذراندند
[ترجمه ترگمان]بچه ها شب را زیر بوم گذراندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The canvas was laced to a steel frame.
[ترجمه گوگل]بوم به یک قاب فولادی بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]بوم به قاب فلزی وصل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The wrestler pinned his opponent to the canvas.
[ترجمه گوگل]کشتی گیر حریف خود را به بوم چسباند
[ترجمه ترگمان]کشتی گیر opponent را به بوم چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Blobs of paint were dotted around the canvas.
[ترجمه گوگل]حباب های رنگ دور بوم خال خال شده بود
[ترجمه ترگمان]روی بوم نقاشی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقاشی (اسم)
arras, painting, canvas, portrait, canvass

کرباس (اسم)
canvas, canvass, burlap, toile, sackcloth

بوم نقاشی (اسم)
canvas

پرده نقاشی (اسم)
canvas, canvass, tableau

پارچه برزنت (اسم)
canvas, oilskin

پارچه مخصوص نقاشی (اسم)
canvas, canvass

کف رینگ بوکس یا کشتی (اسم)
canvas, canvass

الک یا غربال کردن (فعل)
canvas, canvass

برای جمعاوری اراء فعالیت کردن (فعل)
canvas, canvass

تخصصی

[نساجی] کرباس - بافت ساده پنبه ای یا کتانی - برزنت - بافت ساده بسیار محکم برای مصارف ارتشی و غیره

انگلیسی به انگلیسی

• coarse material (used for sails, tents, as a painting surface, etc.); painting which has been painted on canvas
made of or resembling canvas or another coarse fabric
cover with canvas; examine, scrutinize; discuss; solicit votes or opinions
canvas is strong, heavy cloth used for making tents, sails, and bags.
if you are living and sleeping under canvas, you are living and sleeping in a tent.
a canvas is also a piece of canvas on which an oil painting is done. it can also refer to the painting itself.

پیشنهاد کاربران

بوم پارچه ای نقاشی معمولاً از جنس کرباس
canvas: بوم
Canvas به معنی بوم نقاشی نیست! پارچه ای که روش نقاشی می کنن می شه canvas یا همون کرباس
پارچه برزنت
نقاشی
در متریال صنایع نفت و گاز به معنای چادر و کاور تجهیزات حساس استفاده میگردد
Canvas =بوم نقاشی • - •💛
● بوم نقاشی
● پارچه ضخیم، برزنت
● canvas opinions: یعنی متوجه بشید که ( در مورد موضوعی ) چی فکر میکنن
To find out what sb thinks of a particular issue
کرباس، پارچه ی ریز باف و زبر ( معمولا از کتان رنگرزی نشده که در ساختن خیمه و بادبان کشتی و غیره کاربرد دارد ) ، برزنت
بوم
کف رینگ بوکس هم از همین جنس برزنت هست.
بعضی اوقات معنی رینگ هم میده
ولی در کل بوم نقاشی
بوم نقاشی🎨
بوم نقاشی 😆😣
پرس و جو کردن، حمایت کردن، رأی جمع کردن، اطلاعات کسب کردن ( بصورتِ خانه به خانه )
بوم نقاشی
لباس ضخیم
( در طراحی وب ) ؛ منوی در محدوده ی صفحه وب سایت
offcsnvas; در محدوده در اوردن و قابل مشاهده کردن منوی خارج از محدوده صفحه سایت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس