candid

/ˈkændɪd//ˈkændɪd/

معنی: راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو
معانی دیگر: بی طرف، بی سویه، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، بی غرض، بی نظر، رک، بی رو در بایستی، صریح، صاف و پوست کنده، رک و راست، بی شیله پیله، راد، (در مورد عکسبرداری و فیلم و غیره) طبیعی (بدون اطلاع شخص و یا لااقل بدون خودآرایی و ژست گیری)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: without deception or concealment; honest; forthright.
مترادف: aboveboard, direct, downright, forthright, foursquare, frank, free-spoken, genuine, heart-to-heart, honest, open, openhearted, outspoken, sincere, straightforward
متضاد: deceitful, evasive
مشابه: artless, bluff, blunt, bold, explicit, free, guileless, ingenuous, outright, plain-spoken, straight, unequivocal, uninhibited, unreserved, unrestrained

- She is candid about her faults.
[ترجمه گوگل] او در مورد اشتباهات خود صادق است
[ترجمه ترگمان] او در مورد خطاهای او صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I appreciate your being candid with me.
[ترجمه گوگل] از صریح بودن شما با من قدردانی می کنم
[ترجمه ترگمان] ممنون که باه ام روراست بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The actor's candid statements about his drug use surprised the interviewer.
[ترجمه گوگل] اظهارات صریح این بازیگر در مورد مصرف مواد مخدر مصاحبه کننده را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] اظهارات صادقانه بازیگر در مورد استفاده از مواد مخدر مصاحبه کننده را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a photograph taken of a person or people, not artificial or posed; informal.
مترادف: casual, impromptu, informal, spontaneous, unplanned
مشابه: extemporaneous, improvisational, natural, unaffected, unceremonious, unprepared, unstudied

- Many of the candid photos taken at the wedding turned out better than the posed ones.
[ترجمه گوگل] بسیاری از عکس های صریح گرفته شده در عروسی بهتر از عکس های ژست شده بودند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از عکس های کاندید شده در مراسم عروسی بهتر از آن هایی که ژست گرفته بودند ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not biased; fair; just.
مترادف: equitable, fair, fair-minded, honest, impartial, just, unbiased
مشابه: balanced, dispassionate, even, evenhanded, objective, open-minded, unprejudiced

- I felt the article gave a candid account of the incident.
[ترجمه گوگل] من احساس کردم که مقاله شرحی صریح از این حادثه ارائه کرده است
[ترجمه ترگمان] من احساس کردم که این مقاله شرح صادقانه این حادثه را داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: candidly (adv.), candidness (n.)
• : تعریف: a photograph in which the subjects are not posed.
مشابه: photo, photograph, picture, snap, snapshot

- I look ridiculous in some of these candids.
[ترجمه گوگل] من در برخی از این رک گویی ها مسخره به نظر می رسم
[ترجمه ترگمان] من توی بعضی از این candids مسخره بنظر میام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a candid picture of my mother peeling potatoes
عکس طبیعی مادرم در حال پوست کندن سیب زمینی

2. the judge gave his candid opinions
قاضی عقاید بی غرضانه ی خود را ابراز کرد.

3. Let me be quite candid with you: your work is not good enough.
[ترجمه گوگل]بگذارید کاملاً با شما صریح باشم: کار شما به اندازه کافی خوب نیست
[ترجمه ترگمان]بگذار رک و پوست کنده به تو بگویم: کارت به اندازه کافی خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is quite candid with his friends.
[ترجمه گوگل]او با دوستانش کاملاً صریح است
[ترجمه ترگمان]او کاملا با دوستانش صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let me hear your candid opinion.
[ترجمه گوگل]بگذارید نظر صریح شما را بشنوم
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید عقیده صریح شما را بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two presidents have had candid talks about the current crisis.
[ترجمه گوگل]دو رئیس جمهور درباره بحران کنونی گفتگوهایی صریح داشته اند
[ترجمه ترگمان]این دو رئیس جمهور مذاکراتی صادقانه در مورد بحران کنونی داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was quite candid about the way the case had been handled.
[ترجمه گوگل]او در مورد نحوه رسیدگی به پرونده کاملاً صریح بود
[ترجمه ترگمان]در این مورد کام لا صریح صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was remarkably candid with me.
[ترجمه گوگل]او به طرز چشمگیری با من صریح بود
[ترجمه ترگمان]او فوق العاده با من صادق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To be candid, I can't stand her.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، من نمی توانم او را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]صادقانه می گویم، نمی توانم او را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I haven't been completely candid with him.
[ترجمه گوگل]من کاملاً با او صریح نبوده ام
[ترجمه ترگمان]من کاملا با اون صادق نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt she was being less than candid with me.
[ترجمه گوگل]احساس می‌کردم که او کمتر با من صادق است
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که او کم تر از من صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is really a candid decision.
[ترجمه گوگل]این واقعا یک تصمیم صریح است
[ترجمه ترگمان]این واقعا یک تصمیم صریح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It struck me as an unusually candid confession for a politician.
[ترجمه گوگل]این برای من به عنوان یک اعتراف صریح غیرمعمول برای یک سیاستمدار به نظرم رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر من یک اعتراف ساده و صریح برای یک سیاست مدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You must be absolutely honest and candid.
[ترجمه گوگل]شما باید کاملاً صادق و رک باشید
[ترجمه ترگمان] تو باید کاملا صادق و صادق باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To be candid, I don't agree.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، موافق نیستم
[ترجمه ترگمان]صادقانه می گویم، من موافق نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راست (صفت)
aboveboard, right, upright, truthful, straight, true, sheer, direct, downright, candid, straightforward, erect

بی تزویر (صفت)
simple, artless, guileless, candid, single-minded

صمیمی (صفت)
near, frank, real, cordial, sincere, loving, warm, privy, candid, big-hearted, intimate, heartfelt, unaffected, hearty, chummy, heart-to-heart, whole-hearted, true-hearted

بی پرده (صفت)
straight, frank, candid, straightforward, pert, blunt, free-spoken, straight-out

منصفانه (صفت)
just, candid, fair, impartial, even-handed

بی ریا (صفت)
naive, sincere, candid, heartfelt, unaffected, naif, single-hearted, true-hearted

صاف و ساده (صفت)
candid, ingenuous

قلبی (صفت)
sincere, candid, heartfelt, hearty

راستگو (صفت)
truthful, true, candid, sooth, veracious, veridical, soothfast

انگلیسی به انگلیسی

• honest, straightforward, open, frank
speech or behaviour that is candid is honest and open.

پیشنهاد کاربران

Being candid means being honest and open in expressing one’s thoughts, feelings, or opinions. It often implies speaking freely and without reservation.
صفت
صادق و باز بودن در بیان افکار، احساسات یا نظرات. اغلب به معنای صحبت آزادانه و بدون قید و شرط است.
...
[مشاهده متن کامل]

صریح و رُک
مثال؛
I appreciate your candid feedback on my presentation.
In a job interview, a person might be asked, “Can you be candid about your strengths and weaknesses?”
A friend might say, “I value our candid conversations because I know I can trust your honesty. ”
ملاحظه؛
این کلمه، کاندید، در فارسی کاربرد نادرستی پیدا کرده است. برای مثال؛ طرف کاندید ریاست جمهوری/مجلس شده است.

رک و صادق
صمیمی، صادق
Candid camera
دوربین مخفی
در حوزه عکاسی - - - - > ناگهانی
عکس یههویی، عکس بی هوا ( بدون اطلاع سوژه )

بپرس