1. cannot but
چاره ای ندارد جز آنکه،می بایستی،باید
2. cannot choose but
مجبور بودن،چاره ای نداشتن (به جز)
3. cannot help but
مجبور خواهد بود،چاره ای نخواهد داشت مگر اینکه،حتما
4. deviousness cannot be concealed for too long
حقه بازی را نمی شود برای مدت طولانی پنهان نگه داشت.
5. he cannot afford to buy it
توان خریدش را ندارد.
6. he cannot choose but to accept our offer
چاره ای جز قبول پیشنهاد ما را ندارد.
7. he cannot discriminate between the tastes of these two kinds of tea
او نمی تواند فرق بین مزه ی این دو نوع چای را تشخیص بدهد.
8. he cannot distinguish between colors
او رنگ ها را تشخیص نمی دهد.
9. i cannot bear his insults any longer
بیش از این تاب تحمل توهین های او را ندارم.
10. i cannot conceive why he did it
نمی توانم بفهمم چرا این کار را کرد.
11. i cannot yet form an accurate picture of what happened
هنوز نمی توانم آنچه را که اتفاق افتاد دقیقا در نظرم مجسم کنم.
12. light cannot infiltrate the depths of the ocean
نور نمی تواند به اعماق اقیانوس رسوخ کند.
13. man cannot last without water
انسان بدون آب زنده نمی ماند.
14. mankind cannot control the caprices of nature
بشر نمی تواند بوالهوسی های طبیعت را مهار کند.
15. mankind cannot plumb all the secrets of the universe
انسان نمی تواند به همه ی اسرار گیتی پی ببرد.
16. no,i cannot (can't) swim
نه شنا بلد نیستم.
17. one cannot build without a plan
بدون نقشه نمی شود ساختمان ساخت.
18. one cannot but admire him
آدم نمی تواند از تحسین او خودداری کند.
19. one cannot describe you (god) for you are beyond description
نتوان وصف تو کردن که تو در وصف نگنجی
20. one cannot learn if one is hungry and everything
آدم گرسنه و غیره نمی تواند چیز یاد بگیرد.
21. problems cannot be solved by lamentation
مسایل را با گریه و زاری نمی توان حل کرد.
22. we cannot choose but (to) stay
چاره ای جز ماندن نداریم.
23. you cannot countermand your superior officer!
شما نمی توانید خلاف دستور افسر مافوق خود فرمان صادر کنید!
24. you cannot equate human life with money
شما نمی توانید جان انسان را با پول بسنجید.
25. a disease cannot always be identified by its clinical manifestations
بیماری را نمی شود همیشه از روی نشانه های بالینی آن شناسایی کرد.
26. a foreigner cannot but be impressed by the beauty of esfahan mosques
یک نفر خارجی نمی تواند تحت تاثیر زیبایی مسجدهای اصفهان قرار نگیرد.
27. a man cannot be judged by his appearance
انسان را نمی شود از روی ظاهرش شناخت.
28. glue alone cannot hold these two pieces of wood bonded together
چسب به تنهایی نمی تواند این دو قطعه چوب را به هم متصل نگه دارد.
29. grade schools cannot cope with the increasing numbers of students
دبستان ها نمی توانند جوابگوی شمار فزاینده ی دانش آموزان باشند.
30. her disease cannot be cured easily
بیماری او به آسانی درمان نخواهد شد.
31. modern architecture cannot be dissociated from town planning
معماری نوین را نمی توان از برنامه ریزی شهر جدا کرد.
32. plants that cannot suffer a cold winter
گیاهانی که تاب تحمل زمستان سرد را ندارند
33. some eventualities cannot be foreseen
برخی از پیامدها قابل پیش بینی نیستند.
34. some thoughts cannot be easily vocalized
برخی اندیشه ها را نمی توان به آسانی به صورت سخن بیان کرد.
35. the body cannot metabolize certain minerals
بدن نمی تواند برخی مواد معدنی را سوخت و ساز کند.
36. your plan cannot help but end in disaster!
نقشه ی شما پیامدی جز فاجعه نخواهد داشت !
37. what's done cannot be undone
تیر رها شده را نمی توان برگرداند،آب ریخته را نمی توان به جوی برگرداند
38. a climate that cannot be matched
آب و هوایی که نظیر ندارد.
39. some cardiac insufficiencies cannot be remedied
برخی از نارسایی های قلبی را نمی توان درمان کرد.
40. a sensitive student who cannot bear reproof
شاگرد حساسی که تحمل خرده گیری را ندارد
41. at this distance we cannot know much about neanderthal man
به واسطه ی فاصله ی زمانی زیاد نمی توانیم اطلاعات زیادی درباره ی انسان نئاندرتال داشته باشیم.
42. i understand german but cannot speak it well
من آلمانی را می فهمم ولی نمی توانم آن را خوب صحبت کنم.
43. she is ill and cannot cope with household chores
او بیمار است و از عهده ی کارهای منزل برنمی آید.
44. the rules of cooking cannot be telescoped into a single sentence
نمی شود اصول آشپزی را در یک جمله خلاصه کرد.
45. an agnostic believes that one cannot say whether god exists or not
آدم ندانم گرا بر این باور است که وجود یا عدم وجود خدا را نمی توان دانست.
46. the root of some changes cannot be easily diagnosed
ریشه ی برخی دگرگونی ها را نمی توان به آسانی تشخیص داد.
47. this is a fact that cannot be gainsaid
این واقعیتی است که قابل انکار نیست.
48. you are indescribable because you cannot be fitted into any description
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی
49. health is a blessing that money cannot buy
سلامتی موهبتی است که با پول نمی توان خرید.
50. it is a matter that i cannot leave to anyone else's discretion
این چیزی است که من نمی توانم به داوری کسی دیگری واگذار کنم.
51. this jewel is an extravagance you cannot afford
این جواهر تجملی است که تو استطاعت آن را نداری