من قادر به فکر کردن درباره گذشته نبودم
اصطلاح ) قادر به کنترل چیزی نبودن، قادر به متوقف کردن چیزی نبودن!
I can't help laugh
I can't help but laugh
من نمیتونم جلوی خنده ام را بگیرم!
این اصطلاح و اصطلاح can't help but doing something از نظر معنا یکسان هستند اما در گویش های محلی بیشتر از اصطلاح can't help but استفاده می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
من نمیتونم جلوی خنده ام را بگیرم!
این اصطلاح و اصطلاح can't help but doing something از نظر معنا یکسان هستند اما در گویش های محلی بیشتر از اصطلاح can't help but استفاده می کنند.
... [مشاهده متن کامل]