اصطلاح I can’t help
به معنی: نمیتوانم جلویِ . . . اَم را بگیرم
برای بیان موقعیتی استفاده می شود که فرد قادر نیست که خود یا شرایط خاصی را کنترل و یا آن را متوقف کند. مثال:
A: Please stop laughing.
... [مشاهده متن کامل]
B: I’m sorry! I can’t help it.
الف ) “لطفا نخند!”
ب ) “متاسفم. نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم. ”
( قادر نیست خنده خود را کنترل کند و جلوی آن را بگیرد. )
I can’t help loving you
نمی تونم جلوی عشق به تو رو بگیرم.
( به شکل بی اراده فرد را دوست دارد و نمی تواند جلوی عشقش به او را بگیرد. )
به معنی: نمیتوانم جلویِ . . . اَم را بگیرم
برای بیان موقعیتی استفاده می شود که فرد قادر نیست که خود یا شرایط خاصی را کنترل و یا آن را متوقف کند. مثال:
... [مشاهده متن کامل]
الف ) “لطفا نخند!”
ب ) “متاسفم. نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم. ”
( قادر نیست خنده خود را کنترل کند و جلوی آن را بگیرد. )
نمی تونم جلوی عشق به تو رو بگیرم.
( به شکل بی اراده فرد را دوست دارد و نمی تواند جلوی عشقش به او را بگیرد. )
اگه بخواین حالت منفی یک فعل منفی رو بگین باید از این ساختار استفاده کنین. مثلا:
I can't help talking
نمیتونم حرف نزنم!
نمیتونم حرف نزنم!
کاریش نمیشه کرد، گریزی نیست، چاره ای نیست، راهی نیست، به ناچار، لاجرم، اجتناب ناپذیر، دست. . . نیست،
نمی تونم بجا بیارم. . .
با it
از پسش بر نمیام
با it
از پسش بر نمیام
نمی تونم کاریش کنم
کسی که نمی تونه خودشو برای انجام ندادن کاری کنترل کنه
مثلا:Sometimes I can't help eating
همیشه هم بعد از can't help فعل ing میگیره
مثلا:Sometimes I can't help eating
همیشه هم بعد از can't help فعل ing میگیره
مثلا
نمیتونم خودم رو کنترل کنم و غذای کمتری بخورم🍱🥘🤰
نمیتونم خودم رو کنترل کنم و غذای کمتری بخورم🍱🥘🤰
قادر به جلوگیری از یک موقعیت ، یا جلوگیری از وقوع چیزی نیست.
نا توان در کنترل
دوری نکردت all consoles
اجتناب کردن ، مجبور بودن
این عبارت هنگامی به کار می رود که شخصی نمی تواند از انجام کاری خودداری کند
مثل I can't help laughing
نمی توانم نخندم.
نکته:بعد از این عبارت فعل به همراه ing به کار می رود مانند laughing
مثل I can't help laughing
نمی توانم نخندم.
نکته:بعد از این عبارت فعل به همراه ing به کار می رود مانند laughing
Can't helpمتضاد tolerate
غیرقابل کنترل
نتوانستن به کمک
اجتناب نکردن
و به معنی ( ناچار بودن ) هم هست
و به معنی ( ناچار بودن ) هم هست
دست ( خودم . . . . ) نیست
نمی تونم ( خودم . . . ) رو کنترل کنم، etc
نمی تونم ( خودم . . . ) رو کنترل کنم، etc
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)