معنی: عکاس، فیلم بردار، ادمیکه با دوربین کار میکندمعانی دیگر: آپاراتچی، متصدی دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون) 2ـ فیلم بردار (cinematographer هم می گویند)
• : تعریف: a man who operates a motion-picture or television camera.
جمله های نمونه
1. A cameraman was killed when his vehicle came under mortar fire .
[ترجمه گوگل]یک فیلمبردار بر اثر شلیک خمپاره خودروی وی کشته شد [ترجمه ترگمان]یک فیلمبردار در اثر شلیک خمپاره کشته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The cameraman also has a small repair shop.
[ترجمه گوگل]فیلمبردار یک تعمیرگاه کوچک هم دارد [ترجمه ترگمان]فیلمبردار نیز یک مغازه تعمیر کوچک دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The cameraman panned down the camera.
[ترجمه گوگل]فیلمبردار دوربین را پایین انداخت [ترجمه ترگمان]عکاس دوربین را به شدت سرکوب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I asked the cameraman to give me some cutaways for the interviews.
[ترجمه گوگل]از فیلمبردار خواستم که برای مصاحبه ها چند برش به من بدهد [ترجمه ترگمان]من از the خواستم که برای مصاحبه چیزی به من بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Authors Nick Hayward is a freelance television cameraman specialising in wildlife film-making.
[ترجمه هب] شرک فیونا را دوست دارد
|
[ترجمه گوگل]نویسندگان نیک هیوارد یک فیلمبردار تلویزیونی مستقل و متخصص در ساخت فیلم حیات وحش است [ترجمه ترگمان]نویسندگان نیک Hayward یک فیلمبردار تلویزیون مستقل است که در ساخت فیلم حیات وحش تخصص دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It broke up the crew and left the cameraman shaking underneath his camera.
[ترجمه گوگل]خدمه را متلاشی کرد و فیلمبردار را زیر دوربینش رها کرد [ترجمه ترگمان]او خدمه را شکست و فیلمبردار را در زیر دوربین خود رها کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He turned on the cameraman, assaulted him and threw his camera into the water.
[ترجمه گوگل]او فیلمبردار را روشن کرد، به او حمله کرد و دوربینش را در آب انداخت [ترجمه ترگمان]او به سمت عکاس چرخید، به او حمله کرد و دوربین خود را به درون آب پرتاب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A still photographer and a video cameraman followed him in there, which is taboo and off-limits and strictly verboten.
[ترجمه گوگل]یک عکاس ثابت و یک فیلمبردار فیلمبرداری او را در آنجا تعقیب کردند، که تابو و غیرمجاز است و به شدت مشهود است [ترجمه ترگمان]یک عکاس هنوز هم عکاس و یک فیلمبردار ویدیو در آنجا به دنبال او هستند که این یک تابو و خارج از حد است و اکیدا ضد عفونی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Perhaps the officer thought the cameraman was a student protester in disguise.
[ترجمه گوگل]شاید افسر فکر می کرد فیلمبردار یک دانشجوی معترض در لباس مبدل است [ترجمه ترگمان]شاید افسر فکر می کرد که فیلمبردار، یکی از معترضین دانشجویی بود که لباس مبدل پوشیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The dumb thing is, this is your cameraman mentality, he goes up with these guys who are ice climbing.
[ترجمه گوگل]نکته احمقانه این است که این ذهنیت فیلمبردار شماست، او با این بچه هایی که در حال یخ نوردی هستند بالا می رود [ترجمه ترگمان]نکته گنگ این است که این ذهنیت cameraman شما است و با افرادی که در حال بالا رفتن از یخ هستند بالا می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The cameraman and sound recordist were mugged on their last day in Pittsburgh.
[ترجمه گوگل]فیلمبردار و ضبط کننده صدا در آخرین روز زندگی خود در پیتسبورگ مورد سرقت قرار گرفتند [ترجمه ترگمان]فیلمبردار و recordist صوتی، آخرین روز در پیتسبورگ را مورد تهاجم قرار دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A film cameraman was airlifted to safety yesterday after being trapped inside a volcano for two days.
[ترجمه گوگل]یک فیلمبردار فیلم دیروز پس از دو روز گیر افتادن در داخل یک آتشفشان به مکان امن منتقل شد [ترجمه ترگمان]روز گذشته پس از گرفتار شدن در یک آتشفشان به مدت دو روز، یک فیلمبردار سینما به سمت ایمنی حمل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She was having a furtive affair with a cameraman.
[ترجمه گوگل]او با یک فیلمبردار رابطه پنهانی داشت [ترجمه ترگمان]اون با یه فیلم بردار عشق بازی می کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The cameraman is taking light readings and setting his lenses.
[ترجمه گوگل]فیلمبردار در حال خواندن نور و تنظیم لنزهای خود است [ترجمه ترگمان]فیلمبردار در حال گرفتن خواندن و تنظیم لنز می باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• one who operates a camera (especially a movie camera); one who sells photographic equipment a cameraman is a person who operates a television or film camera. person who operates a camera for television or movie productions
پیشنهاد کاربران
اگه کسی که با دوربین کار میکنه "خانم" باشه، اون موقع باز هم میگن cameraman ، یا میگن camerawoman ??
فیلم برداری وعکسبرداری تخصصی
A person who operates a camera to make films or TV programs