came into

پیشنهاد کاربران

دستیابی، دست پیدا کردن به چیزی - > مثال :
she Said she came into a stash of gold
او گفت که به یه ذخیره طلا دست پیدا کرده.
Came into contact
تماس پیداکردند

بپرس