cambered

/ˈkæmbər//ˈkæmbə/

خمیده کردن، منحنی کردن، قوز یا خمیدگی اندک، تحدب کم، تیر یا الوار خمیده و کج

جمله های نمونه

1. the ship's deck is quite steeply cambered at this point
عرشه ی کشتی در اینجا دارای شیب زیادی به سوی طرفین است.

انگلیسی به انگلیسی

• arched, curved

پیشنهاد کاربران

بپرس