فراخوانی با صدای بلند، بانگ زنی، داد ـ فریاد زنی.
He tried calling out to me. او می کوشید مرا صدا کند.
and scrambled up on Aunt's chair, calling out, Catch her! Catch her!' as I chased the spider.
... [مشاهده متن کامل]
روی صندلی عمه مارچ پرید و همان طور که من دنبال عنکبوت کرده بودم، فریاد می زد: اونو بگیر! اونو بگیر!
He tried calling out to me. او می کوشید مرا صدا کند.
... [مشاهده متن کامل]
روی صندلی عمه مارچ پرید و همان طور که من دنبال عنکبوت کرده بودم، فریاد می زد: اونو بگیر! اونو بگیر!
دعوت کردن، بازخوانی
calling out ( حملونقل هوایی )
واژه مصوب: واگویی
تعریف: بازخوانی داده های گفتاری به وسیلۀ خدمه یا ناظر زمینی برای کمک به خلبان یا دیگر خدمه
واژه مصوب: واگویی
تعریف: بازخوانی داده های گفتاری به وسیلۀ خدمه یا ناظر زمینی برای کمک به خلبان یا دیگر خدمه