call up

/ˈkɒlˈəp//kɔːlʌp/

معنی: جمع کردن، احضار کردن، بخاطر آوردن، تذکر دادن
معانی دیگر: جلسه را رسمی کردن، (در جلسه) درخواست رعایت سکوت را کردن، 1- به خاطر آوردن، یادآور شدن 2- (به خدمت نظام) احضار کردن 3- تلفن زدن، احضار برای فعالیت های نظامی، دستور ارسال گزارش، شیپور احضار، بخاطر اوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: call-ups
• : تعریف: an order to a large number of people to report for active military duty.
مشابه: levy

جمله های نمونه

1. You can use the search facility to call up all the occurrences of a particular word in a document.
[ترجمه گوگل]شما می توانید از امکانات جستجو برای فراخوانی همه موارد تکرار یک کلمه خاص در یک سند استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از امکانات جستجو برای تماس با همه رخدادهای یک کلمه خاص در یک سند استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. OK, I'll call up again later.
[ترجمه گوگل]باشه بعدا دوباره زنگ میزنم
[ترجمه ترگمان]باشه، بعدا دوباره زنگ می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Local people believe she can call up the spirits of the dead.
[ترجمه گوگل]مردم محلی معتقدند که او می تواند ارواح مردگان را فرا بخواند
[ترجمه ترگمان]مردم محلی اعتقاد دارن که می تونه ارواح مرده ها رو خبر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Call up the office and ask for Mr. Morgan.
[ترجمه گوگل]با دفتر تماس بگیرید و آقای مورگان را بخواهید
[ترجمه ترگمان]دفتر را صدا کن و از آقای مورگان بپرس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They will call up the reserves.
[ترجمه گوگل]آنها ذخیره را فرا خواهند خواند
[ترجمه ترگمان]آن ها این ذخایر را اعلام خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sometimes I'd even call up at 4 a. m.
[ترجمه گوگل]گاهی حتی ساعت 4 صبح زنگ می زدم متر
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا ساعت ۴ صبح زنگ می زنم ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm going to call up and cancel my subscription.
[ترجمه گوگل]من می خواهم تماس بگیرم و اشتراک خود را لغو کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم زنگ بزنم و subscription را لغو کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Call up and make a reservation for o'clock.
[ترجمه گوگل]تماس بگیرید و برای ساعت رزرو کنید
[ترجمه ترگمان]زنگ بزن و یه جا رزرو کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then, as you walk into the real meeting, call up the visualized, positive interaction.
[ترجمه گوگل]سپس، همانطور که وارد جلسه واقعی می شوید، تعامل تجسمی و مثبت را فراخوانی کنید
[ترجمه ترگمان]سپس هنگامی که وارد یک جلسه واقعی می شوید، مکالمه تجسم شده و مثبت را فرا بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Kennedy might call up a minor bureaucrat to check on a detail.
[ترجمه گوگل]کندی ممکن است یک بوروکرات کوچک را برای بررسی جزئیات فراخواند
[ترجمه ترگمان]کندی ممکنه یه مامور یاغی رو خبر کنه که جزئیات رو بررسی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Knowing that it would call up the fighter bombers, the convoy scattered into whatever cover could be found.
[ترجمه گوگل]کاروان با علم به اینکه بمب افکن های جنگنده را فرا می خواند، در هر پوششی که پیدا می شد پراکنده شد
[ترجمه ترگمان]این کاروان با آگاهی از اینکه بمب گذاران جنگنده را فرا می خواند، به هر پوششی که بتوان یافت، تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. G. . Kennan wants to call up the National Guard.
[ترجمه گوگل]جی کنان می خواهد گارد ملی را فرا بخواند
[ترجمه ترگمان]G Kennan میخواد گارد ملی رو خبر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A crystal ball in which one can call up the past?
[ترجمه گوگل]یک توپ کریستالی که در آن می توان گذشته را فرا خواند؟
[ترجمه ترگمان]یک توپ بلورین در کدام یک از آن ها می تواند گذشته را صدا بزند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But Jackson soon had to call up his reserves.
[ترجمه گوگل]اما جکسون به زودی مجبور شد ذخیره خود را جمع کند
[ترجمه ترگمان]ولی جکسون به زودی مجبور شد تا ذخایر خود را اعلام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. High marks offer a reward for call up wooden floor board advertising verbals!
[ترجمه گوگل]نمرات بالا برای فراخوانی تبلیغات شفاهی تخته کف چوبی جایزه ای ارائه می دهد!
[ترجمه ترگمان]علائم بالا یک پاداش برای فراخوانی سیستم سکوی چوبی برای تبلیغ کنندگان تبلیغ می کنند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

احضار کردن (فعل)
adduce, call up, summon, evoke, call, invite, invocate

بخاطر آوردن (فعل)
call up, mind, recall, remember, recollect, reminisce

تذکر دادن (فعل)
warn, call up, mind

انگلیسی به انگلیسی

• make a telephone call; recruit, mobilize
if a person gets their call-up papers, they receive an official order to join the armed forces.
a call-up is a time when people are officially ordered to report for service in the armed forces.

پیشنهاد کاربران

صدازدن کسی، فراخوندن
تلفن زدن، صدازدن ( احضار )
با صدای بلند کسی را صدا کردن
کمک گرفتن از
به کسی تلفن زدن.
فراخواندن
احضار کردن ( روح )
She can call up the spirits of the dead.
"Knocking on wood" was a way of calling up the friendly spirit to protect one from harm.

( Telephone ( v
به معنای تلفن زدن

بپرس