( اقدام یا تصمیم گیری برای ) پایان دادن یا جمع بندی چیزی.
He said: Social media is doing harm to our kids and I'm calling time on it.
او گفت: �رسانه های اجتماعی به فرزندان ما آسیب می رسانند و من به این وضع پایان می دهم. �
... [مشاهده متن کامل]
If you hate your job that much, you need to call time on it and find a new one
اگر اینقدر از کارت بدت میاد، باید بذاریش کنار و بری دنبال یک شغل دیگه.
Once our funding was slashed, we had no choice but to call time on our research project.
زمانی که بودجه ما به شدت کاهش یافت، چاره ای نداشتیم جز این که پروژه تحقیقاتی خود را متوقف کنیم.
او گفت: �رسانه های اجتماعی به فرزندان ما آسیب می رسانند و من به این وضع پایان می دهم. �
... [مشاهده متن کامل]
اگر اینقدر از کارت بدت میاد، باید بذاریش کنار و بری دنبال یک شغل دیگه.
زمانی که بودجه ما به شدت کاهش یافت، چاره ای نداشتیم جز این که پروژه تحقیقاتی خود را متوقف کنیم.