call down

/ˈkɒlˈdaʊn//kɔːldaʊn/

معنی: سرزنش کردن، ملامت کردن، تحقیر کردن
معانی دیگر: حساب سپرده ی دیداری (عندالمطالبه)، 1- (به خدا و کائنات) روآوردن 2- (عامیانه) سخت نکوهش کردن، عیبجویی و بازخواست کردن

جمله های نمونه

1. You newcomers call down there the Lower Forty-eight.
[ترجمه گوگل]شما تازه واردها آنجا را پایین چهل و هشت صدا می کنید
[ترجمه ترگمان]شما تازه به اون پایین زنگ زدین، اون پایین، چهار - هشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All he can do is call down to the sheriff in Baudette.
[ترجمه گوگل]تنها کاری که او می تواند انجام دهد این است که با کلانتر در بودت تماس بگیرد
[ترجمه ترگمان] تنها کاری که میتونه بکنه اینه که با کلانتر \"Baudette\" تماس بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Then I heard him call down from the attic for me to open the stairs door wide.
[ترجمه گوگل]سپس شنیدم که او از اتاق زیر شیروانی به من زنگ زد تا در پله ها را کاملا باز کنم
[ترجمه ترگمان]بعد صدای او را شنیدم که از زیر شیروونی به من زنگ زد تا در را باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Why should they weep upon my hand and call down the blessings of God upon me?
[ترجمه گوگل]چرا بر دست من گریه کنند و صلوات خدا را بر من بخوانند؟
[ترجمه ترگمان]چرا باید روی دست من گریه کنند و دعای خیر خداوند را بر من تحمیل کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hubert decided to call down the famous film star because the latter had insulted his wife.
[ترجمه گوگل]هوبرت تصمیم گرفت ستاره مشهور سینما را به خاطر توهین او به همسرش صدا بزند
[ترجمه ترگمان]Hubert تصمیم گرفت ستاره مشهور سینما را به این دلیل که به همسرش توهین کرده بود، رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't call down the gods, they can't save you.
[ترجمه گوگل]خدایان را صدا نکن، آنها نمی توانند تو را نجات دهند
[ترجمه ترگمان]خدایان رو صدا نکن، اونا نمی تونن تو رو نجات بدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you don't change your ways, you'll call down the wrath of God upon yourself.
[ترجمه گوگل]اگر راه خود را تغییر ندهی، خشم خدا را بر خود نازل خواهی کرد
[ترجمه ترگمان]اگر شما راه خود را تغییر ندهید، خشم خداوند را به خودتان فرا خواهید گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The teacher wanted to call down the student for interrupting But he didn't.
[ترجمه گوگل]معلم می خواست دانش آموز را به خاطر قطع صحبت صدا بزند اما او این کار را نکرد
[ترجمه ترگمان]معلم می خواست دانش آموز را برای قطع کردن صحبت صدا بزند اما او این کار را نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To take a liberty would call down her Majesty's wrath.
[ترجمه گوگل]گرفتن آزادی خشم اعلیحضرت را فرو می نشاند
[ترجمه ترگمان]برای گرفتن آزادی، خشم اعلی حضرت را فرا می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A gentleman should call down any man who is rude to his wife.
[ترجمه گوگل]یک آقا باید هر مردی را که با همسرش بداخلاق می کند صدا بزند
[ترجمه ترگمان]یک آقا باید هر مردی را که با زنش بدرفتاری می کند، صدا بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In 1895 Sunderland was added to the ports of call down the East Coast now being served by four steamers.
[ترجمه گوگل]در سال 1895 ساندرلند به بندرهای ساحل شرقی اضافه شد که در حال حاضر توسط چهار کشتی بخار خدمات رسانی می شود
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۹۵، ساندرلند به بنادر دریای شرقی افزوده شد که در حال حاضر چهار کشتی بخار در آن خدمت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He wanted to scream and shout, beat the wall and call down the forces of destruction.
[ترجمه گوگل]او می خواست فریاد بزند و فریاد بزند، دیوار را بکوبد و نیروهای ویرانگر را فریاد بزند
[ترجمه ترگمان]او می خواست جیغ بکشد و فریاد بزند، دیوار را شکست و نیروهای تخریب را فرا بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He spoke softly, as though any loudness here would call down trouble.
[ترجمه گوگل]او به آرامی صحبت می کرد، گویی هر صدای بلندی در اینجا باعث دردسر می شود
[ترجمه ترگمان]به نرمی حرف می زد، انگار هر صدایی بلندتر از این به دردسر می افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wondered what on earth this Mencken had done to call down upon him the scorn of the South.
[ترجمه گوگل]من تعجب کردم که این منکن چه کرده بود که او را تحقیر جنوب خواند
[ترجمه ترگمان]در این فکر بودم که این Mencken چه کاری انجام داده است که تحقیر جنوب را به او تحمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

ملامت کردن (فعل)
blame, reproach, rebuke, upbraid, reprove, call down

تحقیر کردن (فعل)
humiliate, score, call down, despise, cheapen, vilipend

پیشنهاد کاربران

سرزنش کردن
در مال و سرمایه گذاری هم معنی با لغت drawn down

بپرس