caliph

/ˈkæləf//ˈkeɪlɪf/

معنی: خلیفه
معانی دیگر: (از ریشه ی عربی) خلیفه (calif هم می نویسند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: in Islam, a spiritual and political leader in some Muslim countries.

جمله های نمونه

1. The caliph was veiled because he represented a dangerous concentration of power-the power to kill.
[ترجمه گوگل]خلیفه به این دلیل پوشیده بود که نشان دهنده تمرکز خطرناک قدرت بود - قدرت کشتن
[ترجمه ترگمان]خلیفه در حجاب بود، زیرا نشان دهنده غلظت خطرناکی از قدرت بود - قدرت کشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Caliph was a great patron of astronomy and science.
[ترجمه گوگل]خلیفه حامی بزرگ نجوم و علم بود
[ترجمه ترگمان]خلیفه حامی بزرگی از علم نجوم و علم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The caliph is the successor to the Prophet, the one who takes his place as governor of the faithful.
[ترجمه گوگل]خلیفه جانشین پیامبر است، کسی که جای او را به عنوان والی مؤمنان می گیرد
[ترجمه ترگمان]خلیفه جانشین پیامبر است، کسی که جای خود را به عنوان حاکم مومنان انتخاب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was the second caliph to govern after the death of the Prophet.
[ترجمه گوگل]او دومین خلیفه ای بود که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) حکومت کرد
[ترجمه ترگمان]او دومین خلیفه حاکم بر مرگ حضرت محمد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Several hours earlier the caliph woke feeling very strange.
[ترجمه گوگل]چند ساعت قبل خلیفه با احساس بسیار عجیبی از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]چند ساعت زودتر خلیفه از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stranger asked permission to approach the caliph, who granted it and invited him to be seated.
[ترجمه گوگل]غریب اجازه خواست تا به خلیفه نزدیک شود و خلیفه اجابت کرد و او را به نشستن دعوت کرد
[ترجمه ترگمان]غریبه از او اجازه خواست که به خلیفه نزدیک شود و او هم این کار را کرد و از او دعوت کرد که بنشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Moslem caliph ( 656 - 661 ) after whose assassination Islam was divided into Sunnite and Shiite sects.
[ترجمه گوگل]خلیفه مسلمان (656-661) پس از کشته شدن او اسلام به دو فرقه سنی و شیعه تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]خلیفه مسلمانان (۶۵۶ - ۶۶۱)پس از ترور اسلام به فرقه های شیعه و شیعه تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Later on Caliph Umar prohibited it due to social reasons as the Islamic community was rapidly expanding.
[ترجمه گوگل]بعدها خلیفه عمر به دلایل اجتماعی آن را ممنوع کرد زیرا جامعه اسلامی به سرعت در حال گسترش بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن، خلیفه عمر به دلیل دلایل اجتماعی که جامعه اسلامی به سرعت در حال گسترش بود، آن را ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yet again the caliph must show you how to fight?
[ترجمه گوگل]باز هم خلیفه باید به شما نشان دهد که چگونه بجنگید؟
[ترجمه ترگمان]با این حال، caliph باید به شما نشان دهند که چگونه با هم بجنگید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The caliph of Bagdad flew on his magic carpet to Arabia.
[ترجمه گوگل]خلیفه بغداد با فرش جادویی خود به عربستان پرواز کرد
[ترجمه ترگمان]The بغداد روی فرش جادویش به عربستان پرواز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The four - great - caliph period was an important time to formative the military ethical idea of Arab.
[ترجمه گوگل]دوره خلفای چهارگانه زمان مهمی برای شکل‌گیری اندیشه اخلاقی نظامی عرب بود
[ترجمه ترگمان]دوره چهار خلیفه یک زمان بسیار مهم برای شکل گیری ایده اخلاقی نظامی عرب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet again the Caliph must show you how to fight?
[ترجمه گوگل]باز هم خلیفه باید به شما نشان دهد که چگونه بجنگید؟
[ترجمه ترگمان]با وجود این، Caliph باید به شما نشان دهند که چگونه با ما بجنگید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The caliph of bagdad fly on his magic carpet to arabia.
[ترجمه گوگل]خلیفه بغداد با فرش جادویی خود به عربستان پرواز کرد
[ترجمه ترگمان]The of با عربستان به عربستان پرواز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Emperor, Caliph, Pontiff, Pope Empire, Caliphate, Pontificate.
[ترجمه گوگل]امپراتور، خلیفه، پاپ، امپراتوری پاپ، خلافت، پاپ
[ترجمه ترگمان]امپراطور، خلیفه، پاپ، پاپ، خلافت، Pontificate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلیفه (اسم)
apprentice, caliph, prelate, vicar, vicegerant

انگلیسی به انگلیسی

• title formerly given to a muslim religious or political leader (also khalif)
a caliph was a muslim ruler.

پیشنهاد کاربران

جانشین مذهبی و سیاسی پیامبر اسلام
Caliph : خلیفه یا khalif
Sultan : سلطان
Sheriff : داروغه - کلانتر
Emperor : امپراطور
King : شاه
Monarch : فرمانروا - امپراطور - شاه
Marshal : بالاترین درجه نظامی - مارشال - زندان بان - رئیس ارتش
...
[مشاهده متن کامل]

Admiral : دریاسالار
General : ژنرال
Colonel : سرهنگ
Major : سرگرد
Captain : سروان - کاپیتان
Lieutenant : ستوان
Warrant یا warrant officer : استوار
Sergeant : گروهبان
Prince : شاهزاده پسر
Princess : شاهدخت - شاهزاده دختر
Queen : ملکه
Shah : شاه - پادشاه
Wazir : وزیر
Pasha : پاشا یا bashaw
Caesar : سزار - امپراطور
Nero : امپراطور روم
Czar : تزار
Abbot : راهب بزرگ
Bishop : اسقف
Nun : راحبه زن sister
Monk : راهب مرد brother
Friar : راهب مرد صومعه معمولا با لباس های قهوه ای رنگ brother
Prior : پیشوا
Rector : سر کشیش در کلسیای پروتستان
Priest : کشیش مرد father
Priestess : کشیش زن mother
Vicar : کشیش محل - نایب اسقف - قائم مقام
Officiant : خطبه خوان - راهب یا کشیشی که مراسم هارو انجام میده مثل خطبه عقد خوندن
Preacher : واعظ - مبلغ دین
Mullah : ملا - آخوند
Virgin Mary : مریم باکره
Mary یا mariam : مریم مقدس
Christ : مسیح
Jesus christ : عیسی مسیح
Abraham : ابراهیم
Noah : نوح
Moses : موسی
Mohammad/Mohammed : محمد
Jacob : یعقوب
Adam : آدم
Eve : حوا
Joseph : یوسف
Job : ایوب
John : یحیی
Knight : شوالیه
Obelisk : ابلیسک - ستون هرمی شکل سنگی
Satan : شیطان devil
Religion : مذهب
God : خدا good lord
*برخی از واژگان بالا ریشه انگلیسی ندارن ولی قابل استفاده هستند. مثلا mullah اصلا انگلیسی نیست و ریشه فارسی داره

Once upon a time , there was a rich caliph that
روزی روزگاری ، یع خلیفه ای و جود داشت که . . .

بپرس