calendar

/ˈkæləndər//ˈkælɪndə/

معنی: سالنامه، تقویم، سالنما
معانی دیگر: گاهنما، گاهشماری (روش شمارش زمان و تعیین آغاز و بخش های سال)، برنامه ی کار گروه یا صنف بخصوص (در آینده)، وابسته به سالنامه یا گاهشمار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a chart of the days, weeks, and months of one or more years.
مشابه: almanac, timetable

- Look at the calendar and see what day of the week your birthday falls on this year.
[ترجمه طاها گیلانی] به تقویم نگاه کنید و ببینید چه روزی از هفته ی این سال تولدتان است.
|
[ترجمه گوگل] به تقویم نگاه کنید و ببینید امسال تولد شما در چه روزی از هفته است
[ترجمه ترگمان] به تقویم نگاه کنید و ببینید روز تولد شما در این سال چه روزی می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a chronological list of important events; schedule.
مترادف: chronology, schedule
مشابه: agenda, annals, bill, chronicle, daybook, docket, list, log, plan, program, register, slate, timetable

- The newspaper prints an events calendar every week.
[ترجمه گوگل] روزنامه هر هفته یک تقویم رویداد چاپ می کند
[ترجمه ترگمان] این روزنامه هر هفته تقویم رویدادها را چاپ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any of several systems of dividing time into regular segments and assigning the beginnings of years.
مشابه: chronology

- the Mayan calendar
[ترجمه Momomomo] تقویم مایانی.
|
[ترجمه Za] تقویم مایاها
|
[ترجمه yeitb] تقویم سرخ پوستان
|
[ترجمه گوگل] تقویم مایاها
[ترجمه ترگمان] تقویم مایایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the ancient Roman calendar
[ترجمه خخخخخخخخخ] تقویم قدیمی قوم روم/شهر روم/کشور روم
|
[ترجمه جوجه] تقویم باستانی رومی
|
[ترجمه گوگل] تقویم روم باستان
[ترجمه ترگمان] تقویم قدیم روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: calendars, calendaring, calendared
مشتقات: calendric (adj.), calendrical (adj.)
• : تعریف: to enter on a calendar.
مترادف: plan, schedule
مشابه: mark, note, record

- They calendared their meetings for the coming month.
[ترجمه گوگل] آنها جلسات خود را برای ماه آینده تقویم کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها جلسات خود را برای ماه آینده ترتیب دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. calendar art
هنر سالنامه نگاری

2. a calendar girl
دختری که عکس او روی سالنامه چاپ شده

3. a calendar holiday
تعطیل رسمی (برطبق سالنامه)

4. a calendar month
ماه تقویمی

5. the calendar of the court is set once every three months
برنامه ی دادگاه هر سه ماه یک بار تدوین می شود.

6. a pictorial calendar
تقویم مصور

7. a solar calendar is different from a lunar one
تقویم شمسی با تقویم قمری فرق دارد.

8. the gregorian calendar
تقویم مسیحی یا گریگوریان

9. the jallali calendar
تقویم (گاهشمار) جلالی

10. the jewish calendar
سالنمای یهود،تقویم جهودی

11. the christian calendar
تقویم مسیحی،گاهشمار مسیحی

12. to reform the calendar
اصلاح کردن تقویم

13. an important date in iran's sporting calendar
تاریخ مهمی در فهرست رویدادهای ورزشی ایران

14. in his office there was one desk calendar and two wall calendars
در اتاق کار او یک سالنامه ی رومیزی بود و دو سالنامه ی دیواری.

15. In the Chinese calendar, the Spring Equinox always occurs in the second month.
[ترجمه گوگل]در تقویم چینی، اعتدال بهاری همیشه در ماه دوم اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]در تقویم چینی، بهار Equinox همیشه در ماه دوم رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. These days the tennis calendar has become so crowded.
[ترجمه گوگل]این روزها تقویم تنیس خیلی شلوغ شده است
[ترجمه ترگمان]این روزها تقویم تنیس خیلی شلوغ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He organizes his life according to the racing calendar.
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را بر اساس تقویم مسابقه تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]او زندگی خود را طبق تقویم مسابقات سازماندهی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Their five-year-old son is able to use the calendar to count how many days it is until his birthday.
[ترجمه گوگل]پسر پنج ساله آنها می تواند از تقویم برای شمارش چند روز تا تولدش استفاده کند
[ترجمه ترگمان]پسر پنج ساله اش می تواند از تقویم برای شمارش چند روز تا روز تولدش استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There was a calendar on the wall above, with large squares around the dates.
[ترجمه گوگل]روی دیوار بالا تقویمی با مربع های بزرگ دور خرما وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک تقویم روی دیوار بالای آن قرار داشت و مربع بزرگی در اطراف آن قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She circled her birthday in red on the calendar.
[ترجمه fateme] او دور روز تولدش در تقویم خط قرمز کشید.
|
[ترجمه ۹۱] آن دختر دور روز تولدش را با مداد قرمز خط کشیده
|
[ترجمه گوگل]روز تولدش را با رنگ قرمز روی تقویم خط زد
[ترجمه ترگمان]او روز تولدش را در تقویم به گردش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He fastened the calendar to a wall.
[ترجمه گوگل]تقویم را به دیوار بست
[ترجمه ترگمان]و تقویم را به دیوار تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The Celtic Church maintained the Greek calendar over against that of Rome.
[ترجمه گوگل]کلیسای سلتیک تقویم یونانی را برخلاف روم حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]کلیسای سلتیک تقویم یونانی را در مقابل رم حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سالنامه (اسم)
almanac, yearbook, calendar, annals

تقویم (اسم)
estimate, calendar, appraisal, assessment, valuation

سالنما (اسم)
calendar

تخصصی

[صنعت] تقویم، سالنما
[ریاضیات] سالنامه، تقویم

انگلیسی به انگلیسی

• chart showing the months of a year (including days and weeks); schedule, timetable
write down in a calendar, register
a calendar is a chart showing the dates on which the days, weeks, and months of a year fall.
a calendar month is one of the twelve periods of time that a year is divided into.
a calendar is also a list of dates within a year that are important for a particular organization or activity.
if you have a calendar for something you want to achieve, you have planned to complete various stages of it by particular dates.

پیشنهاد کاربران

1. تقویم.
2. [عامیانه] یک ماه.
سلام caledarبه معنای تقویم هستش
تقویم
دفترچه ای برای شمارش و محاسبات ۳۶۵ روز سال
تقویم ُسالنامه
در برنامه گنجاندن/ گذاشتن
تقویم
سالنامه
[آرشیو]مُهره، مهره کشیدن، برق انداختن
تقویم که می توان در آن زمان روز. ماه سال را دید .
تقویم
وسیله ای که می توانیم در ان روز ها و ماه های یک سال رو ببینیم
تقویم

بپرس