calculation

/ˌkælkjəˈleɪʃn̩//ˌkælkjʊˈleɪʃn̩/

معنی: حساب، براورد، محاسبه، محاسبات
معانی دیگر: آمارش، برآورد، برداشت (در اثر محاسبه)، پیش اندیشی (به ویژه اگر از روی خودپرستی باشد)، پیش دستی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act, process, or result of calculating or making computations.
مترادف: computation, counting, measure, reckoning
مشابه: compute, outcome, sum, sum total

- Figuring out how much money each person should pay for the dinner required calculation.
[ترجمه گوگل] محاسبه مقدار پولی که هر فرد باید برای شام بپردازد، مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان] فهمیدن اینکه هر فرد چقدر پول باید بابت شام مورد نیاز پرداخت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an estimation based on prior experience and information.
مترادف: appraisal, assessment, estimation, reckoning
مشابه: judgment

(3) تعریف: planning; forethought.
مترادف: designing, forethought, planning
مشابه: anticipation, intention, prudence

(4) تعریف: deliberate scheming.
مترادف: contriving, designing, plotting, scheming
مشابه: conspiring, inventing, planning

- They say she got her husband through calculation.
[ترجمه گوگل] می گویند شوهرش را از طریق محاسبه به دست آورده است
[ترجمه ترگمان] میگن شوهرش حساب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his calculation of the country's political situation
برداشت او از موقعیت سیاسی کشور

2. mental calculation
حساب کردن در ذهن (به جای روی کاغذ)،محاسبه ی ذهنی

3. his behavior is apparently free of all calculation
رفتار او ظاهرا عاری از هرگونه نیرنگ و حسابگری است.

4. There's an error in your calculation.
[ترجمه گوگل]یک خطا در محاسبه شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در محاسبه شما خطایی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I spent hours doing that calculation and I still got the answer wrong.
[ترجمه گوگل]من ساعت ها وقت گذاشتم این محاسبه را انجام دادم و باز هم جواب را اشتباه گرفتم
[ترجمه ترگمان]من ساعت ها این محاسبه را انجام دادم و هنوز جواب اشتباه را دریافت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Leonard made a rapid calculation: he'd never make it in time.
[ترجمه گوگل]لئونارد یک محاسبه سریع انجام داد: او هرگز به موقع آن را انجام نمی داد
[ترجمه ترگمان]لئونارد یک محاسبه سریع کرد: او هرگز موفق به این کار نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We cannot make a precise calculation of the price until we have all the costs.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که تمام هزینه ها را نداشته باشیم، نمی توانیم قیمت را محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم محاسبه دقیق قیمت را تا زمانی که تمام هزینه ها را داشته باشیم محاسبه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Perhaps you have made a mistake in your calculation.
[ترجمه گوگل]شاید شما در محاسبه خود اشتباه کرده اید
[ترجمه ترگمان]شاید اشتباه کرده باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She did a rapid calculation in her head.
[ترجمه گوگل]او یک محاسبه سریع در سرش انجام داد
[ترجمه ترگمان]در سر او حساب سریعی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It took us two hours to complete the calculation, so we logged off at 4 o 'clock.
[ترجمه گوگل]دو ساعت طول کشید تا محاسبه را کامل کنیم، بنابراین ساعت 4 از سیستم خارج شدیم
[ترجمه ترگمان]دو ساعت طول کشید تا محاسبات را کامل کنیم، بنابراین ساعت ۴ از کار خارج شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even a rough calculation shows that you have spent too much.
[ترجمه گوگل]حتی یک محاسبه تقریبی نشان می دهد که شما بیش از حد خرج کرده اید
[ترجمه ترگمان]حتی یک محاسبه دقیق نشان می دهد که شما بیش از حد هزینه کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After much calculation they decided to give him the position of manager.
[ترجمه گوگل]پس از محاسبه زیاد تصمیم گرفتند به او پست مدیریت بدهند
[ترجمه ترگمان]پس از محاسبات بسیار، آن ها تصمیم گرفتند که موقعیت مدیر را به او بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His actions were clearly the result of deliberate calculation.
[ترجمه گوگل]اقدامات او به وضوح نتیجه یک محاسبه عمدی بود
[ترجمه ترگمان]اعمال او به وضوح نتیجه محاسبات آگاهانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our guess was confirmed by calculation.
[ترجمه گوگل]حدس ما با محاسبه تایید شد
[ترجمه ترگمان]حدس ما با محاسبه تایید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That little mistake has put the whole calculation out.
[ترجمه گوگل]آن اشتباه کوچک کل محاسبه را از بین برده است
[ترجمه ترگمان]این اشتباه کوچک تمام محاسبات را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

براورد (اسم)
calculation, estimate, assessment, estimation, survey

محاسبه (اسم)
calculation, computing, computation

محاسبات (اسم)
calculation, computation

تخصصی

[حسابداری] محاسبه
[عمران و معماری] محاسبه
[ریاضیات] حساب، محاسبه

انگلیسی به انگلیسی

• computation (adding, subtracting, etc.); estimation; planning
a calculation is something that you think about and work out mathematically.
calculation is behaviour in which someone deliberately thinks only of themselves and not of other people.

پیشنهاد کاربران

برآورد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : calculate
✅️ اسم ( noun ) : calculation / calculator / calculus
✅️ صفت ( adjective ) : calculable / calculated / calculating
✅️ قید ( adverb ) : calculatedly
زبان انگلیسی/زبان پارسی ( سره ) /زبانِ کوچه خیابانی
computation/رایانش/محاسبه
calculation/آمارِش/محاسبه
محاسبه
محاسبه

حسابگری

بپرس