calculated

/ˈkælkjəˌletəd//ˈkælkjʊleɪtɪd/

دارای حساب و کتاب، پیش اندیشانه، از پیش حساب شده، عمدا تعبیه یا طرح شده، محاسبه شده، حساب شده، متمایل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: calculatedly (adv.)
(1) تعریف: done or made after carefully estimating the likely result.
متضاد: negligent, spontaneous, unintentional

- a calculated risk
[ترجمه گوگل] یک ریسک محاسبه شده
[ترجمه ترگمان] ریسک حساب شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: arrived at through mathematical analysis and computation.

جمله های نمونه

1. a calculated risk
مخاطره ی پیش بینی شده

2. the calculated use of violence and torture to achieve their goals
کاربرد حسابگرانه ی خشونت و زجر برای دستیابی به هدف هایشان

3. a tale calculated to mislead the reader
داستانی که منظور آن گمراه کردن خواننده است

4. nasser carefully calculated the amount he owed
ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقا حساب کرد.

5. actions whose consequences could in no way be calculated
اعمالی که نتایج آن به هیچ وجه برآوردشدنی نبود

6. It has been calculated that at least 47 000 jobs were lost last year.
[ترجمه گوگل]محاسبه شده است که حداقل 47000 شغل در سال گذشته از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]محاسبه شده است که حداقل ۴۷ شغل در سال گذشته از دست رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was nothing contrived or calculated about what he said.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز ساختگی یا حساب شده ای در مورد گفته های او وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]کاری ساخته و حساب شده چیزی نبود که او گفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scientists have calculated that the world's population will double by the end of the century.
[ترجمه گوگل]دانشمندان محاسبه کرده اند که جمعیت جهان تا پایان قرن دو برابر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]دانشمندان محاسبه کرده اند که جمعیت جهان تا پایان قرن دو برابر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their movements through the region were calculated to terrify landowners into abandoning their holdings.
[ترجمه گوگل]تحرکات آنها در منطقه به گونه ای محاسبه شده بود که صاحبان زمین را به وحشت انداخته و دارایی های خود را رها کنند
[ترجمه ترگمان]حرکات آن ها از طریق منطقه برای ترساندن زمین داران برای رها کردن holdings محاسبه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Benefit is calculated on the basis of average weekly earnings.
[ترجمه گوگل]سود بر اساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه ترگمان]مزایا براساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The amount is calculated according to the number of years you have paid into the scheme.
[ترجمه گوگل]مبلغ با توجه به تعداد سال هایی که به این طرح پرداخت کرده اید محاسبه می شود
[ترجمه ترگمان]این مقدار براساس تعداد سال هایی که شما به این برنامه داده اید محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He correctly calculated that the others would not dare fight back.
[ترجمه گوگل]او به درستی محاسبه کرد که دیگران جرات مقابله با آن را ندارند
[ترجمه ترگمان]او به درستی محاسبه کرد که دیگران جرات مقابله با آن را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I calculated that he would arrive at midnight.
[ترجمه گوگل]حساب کردم نصف شب می رسد
[ترجمه ترگمان]حساب کردم که نیمه شب خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I calculated that the trip would take two days.
[ترجمه گوگل]من حساب کردم که سفر دو روز طول می کشد
[ترجمه ترگمان]محاسبه کردم که سفر دو روز طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her whole behavior is calculated for effect.
[ترجمه گوگل]کل رفتار او برای تأثیر محاسبه شده است
[ترجمه ترگمان]رفتار کلی او برای تاثیر محاسبه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Such a statement was hardly calculated to deter future immigrants.
[ترجمه گوگل]چنین بیانیه ای به سختی برای جلوگیری از مهاجران آینده محاسبه شده بود
[ترجمه ترگمان]چنین بیانیه ای به سختی برای ترساندن مهاجران آینده محاسبه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• computed; planned
bad or violent behaviour that is calculated is very carefully planned or arranged.
a calculated risk is one where you are aware of the possible bad consequences but think that the risk is worth taking because of what you will gain if you are successful.

پیشنهاد کاربران

۱. حساب شده. با نقشه قبلی. عمدی ۲. طراحی شده {برای} . در نظر گرفته شده {برای}
مثال:
the calculated use of violence and torture to achieve their goals
استفاده حساب شده و عمدی از خشونت و شکنجه برای رسیدن به اهدافشان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : calculate
✅️ اسم ( noun ) : calculation / calculator / calculus
✅️ صفت ( adjective ) : calculable / calculated / calculating
✅️ قید ( adverb ) : calculatedly
محاسبه می کند
سنجیده/ دانسته/ عمدی/ آگاهانه

بپرس