calamity

/kəˈlæməti//kəˈlæmɪti/

معنی: سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی
معانی دیگر: بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: calamities
(1) تعریف: an event causing extreme harm, suffering, or destruction; disaster.
مترادف: catastrophe, disaster, tragedy
متضاد: blessing, godsend, miracle
مشابه: accident, adversity, affliction, blow, cataclysm, earthquake, flood, misfortune, mishap

(2) تعریف: a state of extreme misery and suffering.
مترادف: agony, distress, misery, pain, suffering, tribulation
مشابه: depression, despair, grief, sadness, sorrow

جمله های نمونه

1. a calamity called earthquake
مصیبتی به نام زلزله

2. to bear a calamity with fortitude
فاجعه ای را با بردباری تحمل کردن

3. the mongol invasion was a great calamity
هجوم مغولان فاجعه ی عظیمی بود.

4. Failure in one test should not be regarded as a calamity.
[ترجمه گوگل]شکست در یک آزمون نباید به عنوان یک مصیبت تلقی شود
[ترجمه ترگمان]عدم موفقیت در یک تست نباید به عنوان یک فاجعه تلقی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The death of her husband was a calamity which left Mrs. Marlowe numb
[ترجمه گوگل]مرگ شوهرش فاجعه ای بود که خانم مارلو را بی حس کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ شوهرش فاجعه ای بود که خانم مار لو را کرخ کرده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What is more dismal than one calamity following upon the heels of another?
[ترجمه گوگل]چه بدتر از این که مصیبتی به دنبال بلای دیگر باشد؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی غم انگیزتر از یک فاجعه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Calamity is man’s true touchstone.
[ترجمه گوگل]مصیبت سنگ محک واقعی انسان است
[ترجمه ترگمان]سنگ محک واقعی انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An optimist sees an opportunity in every calamity; a pessimist sees a calamity in every opportunity.
[ترجمه گوگل]انسان خوش بین در هر مصیبتی فرصتی می بیند یک بدبین در هر فرصتی یک فاجعه می بیند
[ترجمه ترگمان]یک فرد خوش بین در هر فاجعه ای فرصت می بیند؛ نسبت به هر فرصتی، یک بدبین، یک فاجعه می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He described drugs as the greatest calamity of the age.
[ترجمه گوگل]او مواد مخدر را بزرگترین بلای عصر توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او مواد مخدر را بزرگ ترین فاجعه عصر توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Calamity and prisperity are the touchstones of integrity.
[ترجمه گوگل]مصیبت و رفاه سنگ محک صداقت است
[ترجمه ترگمان]calamity و prisperity نماد درستی و یکپارچگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The earthquake was the worst calamity in the country's history.
[ترجمه گوگل]زلزله بدترین فاجعه تاریخ این کشور بود
[ترجمه ترگمان]زمین لرزه بدترین فاجعه در تاریخ کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The marriage proved to be the greatest calamity of his life.
[ترجمه گوگل]این ازدواج بزرگترین مصیبت زندگی او بود
[ترجمه ترگمان]این ازدواج بزرگ ترین فاجعه زندگی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It could only end in calamity.
[ترجمه گوگل]فقط می توانست به فاجعه ختم شود
[ترجمه ترگمان]این تنها به فاجعه ختم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have issued the calamity - stricken people with food.
[ترجمه گوگل]مصیبت را صادر کرده اند - مردم را با طعام زده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها مردم مصیبت زده را با غذا صادر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It would be a calamity for the farmers if the crops failed again.
[ترجمه گوگل]اگر دوباره محصولات زراعی شکست بخورد، برای کشاورزان مصیبت خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر محصول دوباره شکست بخورد، برای کشاورزان یک فاجعه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His financial help saved the magazine from total calamity.
[ترجمه گوگل]کمک مالی او مجله را از بلای کامل نجات داد
[ترجمه ترگمان]کمک مالی او مجله را از فاجعه کامل نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In fact, eternal life would be a calamity.
[ترجمه گوگل]در واقع، زندگی ابدی یک مصیبت خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در واقع، زندگی ابدی، فاجعه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. War is a frightful calamity.
[ترجمه گوگل]جنگ یک فاجعه وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]جنگ یک فاجعه هولناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سانحه (اسم)
accident, event, casualty, calamity

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

فلاکت (اسم)
calamity, adversity, catastrophe

بدبختی (اسم)
calamity, adversity, misery, misfortune, disaster, mishap, reverse, misadventure, mischance, ill-being, wrack

مصیبت (اسم)
calamity, affliction, catastrophe, disaster, mishap, tragedy, suffering, sorrow, bale, depravation

بلاء (اسم)
terror, violation, curse, calamity, disaster, bale, misadventure, pest, plague, scourge

فاجعه (اسم)
calamity, catastrophe, disaster, tragedy

بیچارگی (اسم)
desperation, calamity, misery, misfortune

انگلیسی به انگلیسی

• disaster, catastrophe
a calamity is an event that causes a great deal of damage or distress; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A disaster or event causing great distress 😟
🔍 مترادف: Catastrophe
✅ مثال: The earthquake was a calamity that left many families homeless and in need of assistance.
"Calamity" refers to an event causing great and often sudden damage or distress; a disaster.
It can symbolize any catastrophic event or situation causing extensive damage or distress.
"فاجعه"/ رویدادی که باعث آسیب بزرگ و اغلب ناگهانی یا ناراحتی شدید می شود؛ یک مصیبت.
...
[مشاهده متن کامل]

به طور استعاری، این اصطلاح می تواند به هر رویداد یا وضعیت فاجعه باری که باعث خسارت یا ناراحتی گسترده ای می شود، اشاره داشته باشد.
مثال؛
The earthquake was a calamity that devastated the entire region.
Losing her job was a personal calamity that took years to recover from.
The economic downturn turned into a calamity for small businesses.
مترادف: Disaster, catastrophe, tragedy
متضاد: Blessing, fortune, success

مصیبت
This term is used to describe a sudden and disastrous event that brings great harm or destruction. It often implies a sense of tragedy and can refer to both natural and man - made disasters.
این اصطلاح برای توصیف یک رویداد ناگهانی و فاجعه بار است که آسیب یا ویرانی بزرگی را به همراه دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب حاکی از حس تراژدی است و می تواند به بلایای طبیعی و انسان ساخته اشاره کند.
فاجعه، مصیبت
“The earthquake was a calamity, causing widespread devastation and loss of life. ”
In a discussion about a financial crisis, someone might say, “The stock market crash was a calamity for many investors. ”
A person reflecting on a personal tragedy might say, “The loss of my loved one was a calamity that changed my life forever. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-incident/
calamity ( n ) ( kəˈl�mət̮i ) ( pl. calamities ) =an event that causes great damage to people's lives, property, etc. , e. g. The Gulf Coast has suffered a series of calamities in recent years. calamitous
calamity
فلاکت، بدبختی، مصیبت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : calamity
✅️ صفت ( adjective ) : calamitous
✅️ قید ( adverb ) : calamitously
disaster, catastrophe, tragedy, calamity
مصیبت
disaster, tragedy, calamity, catastrophe, suffering, affliction
بدبختی
misery, misfortune, adversity, disaster, mishap, calamity
حادثه بد
disaster, mishap
مصیبت، فاجعه
under the pressure of calamity
calamity
فاجعه ، بلا
situation of calamity
در جریان بیماری کرونا: وضعیت فاجعه ملی
هو
مصیبت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس