caked

/ˈkeɪk//keɪk/

کیک، قالب، قرص، قالب کردن، بشکل کیک درآوردن

جمله های نمونه

1. blood had caked in his hair
خون در موهای سرش خشکیده بود.

2. his bare feet were caked with dirt and mud
چرک و گل بر پاهای برهنه اش کبره بسته بود.

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by being dried out and so forming a layer on another substance; crusted
if a substance is caked, it has changed into a dry layer or lump.
if a surface is caked with a substance, it is covered with a solid layer of it.

پیشنهاد کاربران

با سلام
آگهی های بزرگ و چشمک زن و غیرحرفه ای شما بی نهایت برای استفاده کننده آزارنده اند و به شدت باعث حواس پرتی می شوند. لطفا با نگاهی دوباره در آنها تجدید نظر کنید.
خشکیده

بپرس