اسم ( noun )
• (1) تعریف: a piece of furniture with shelves, compartments, or drawers, and usually covered by a door or doors.
• مترادف: chest, cupboard, dresser, sideboard
• مشابه: armoire, bookcase, breakfront, buffet, bureau, chest of drawers, chiffonier, commode, desk, furniture, highboy, hutch, lowboy, secretary, table, wardrobe
• مترادف: chest, cupboard, dresser, sideboard
• مشابه: armoire, bookcase, breakfront, buffet, bureau, chest of drawers, chiffonier, commode, desk, furniture, highboy, hutch, lowboy, secretary, table, wardrobe
- Cups and glasses go in this cabinet, and the good plates go in the china cabinet.
[ترجمه گوگل] فنجان ها و لیوان ها در این کابینت می روند و بشقاب های خوب در کابینت چینی
[ترجمه ترگمان] لیوان ها و لیوان ها به داخل این کمد می روند و بشقاب های خوب داخل کمد چینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لیوان ها و لیوان ها به داخل این کمد می روند و بشقاب های خوب داخل کمد چینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The door of the bathroom cabinet has a mirror.
[ترجمه گوگل] درب کابینت سرویس بهداشتی دارای آینه می باشد
[ترجمه ترگمان] در کابینت دستشویی یه آینه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در کابینت دستشویی یه آینه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: furniture used to contain a television set or radio.
• مشابه: armoire, stand, table
• مشابه: armoire, stand, table
- Some of these big old radios had beautiful carved wood cabinets.
[ترجمه گوگل] برخی از این رادیوهای قدیمی بزرگ دارای کابینت های چوبی حکاکی شده زیبایی بودند
[ترجمه ترگمان] بعضی از این رادیوی بزرگ قدیمی، قفسه های چوبی بسیار زیبا داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعضی از این رادیوی بزرگ قدیمی، قفسه های چوبی بسیار زیبا داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (often cap.) an official group of advisors to the head of a government.
• مترادف: council
• مشابه: administration, advisers, board, committee, ministry, panel
• مترادف: council
• مشابه: administration, advisers, board, committee, ministry, panel
- The President met with the Cabinet to discuss the plan.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور برای بررسی این طرح با هیئت دولت دیدار کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور با هیات دولت دیدار کرد تا درباره این طرح بحث و گفتگو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور با هیات دولت دیدار کرد تا درباره این طرح بحث و گفتگو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or relating to a political cabinet.
• مشابه: advisory, legislative, party
• مشابه: advisory, legislative, party
- Cabinet officials will meet this afternoon.
[ترجمه گوگل] اعضای کابینه عصر امروز تشکیل جلسه خواهند داد
[ترجمه ترگمان] مقامات کابینه امروز بعد از ظهر ملاقات خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مقامات کابینه امروز بعد از ظهر ملاقات خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: used in cabinetmaking.
• مشابه: wood, woodworking
• مشابه: wood, woodworking
• (3) تعریف: of suitable size or quality to be displayed in a cabinet or private room.
• مشابه: antique, decorative, ornamental, valuable
• مشابه: antique, decorative, ornamental, valuable
- cabinet china and crystal
[ترجمه گوگل] کابینت چینی و کریستال
[ترجمه ترگمان] قفسه ظروف چینی و کریستال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قفسه ظروف چینی و کریستال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید