1. cup and saucer
فنجان و نعلبکی
2. cup (up) didoes
(عامیانه) کار احمقانه یا شیطنتآمیز کردن،دسته گل به آب دادن
3. a cup of coffee
یک فنجان قهوه
4. a cup of sugar and the like amount of flour
یک فنجان شکر و مقدار مساوی (یا همان مقدار) آرد
5. a cup of wine
یک گیلاس شراب
6. a cup race for sailboats
مسابقهی جام قهرمانی ویژهی قایقهای بادی
7. coffee cup rings on the table
دایرههای (باقیمانده) از فنجان قهوه بر روی میز
8. his cup of happiness was brimful
جام سعادتش لبریز بود.
9. the cup had many nicks
فنجان لب پریدگیهای زیادی داشت.
10. the cup slid from naheed's hand
فنجان از دست ناهید افتاد.
11. the cup slipped from my hand and fell into the pool
فنجان از دستم لیز خورد و افتاد توی استخر.
12. the cup which is on the table
فنجانی که روی میز است
13. this cup is only plate, so it's not expensive
این جام روکش شده است و لذا گران قیمت نیست.
...