crossroad

/ˈkrɒsroʊd//ˈkrɒsrəʊd/

معنی: چهار راه، محل تقاطع دو جاده، محل تلاقی دو خط راه اهن
معانی دیگر: (راهی که دو یا چند راه را به هم وصل می کند) جاده ی وصل کننده، راه پیوندگر، (معمولا جمع با فعل مفرد) سه راهی، چند راهی، همبرگاه، (مجازی) نقطه ی عطف، مرحله ی حساس، کانون، مرکز، (راهی که راه دیگر را قطع کند) راه متقاطع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the place where two roads intersect; crossing.

(2) تعریف: (often pl., but used with a sing. verb) a crucial point of decision.

- at a crossroads in my life
[ترجمه گوگل] در یک دوراهی در زندگی من
[ترجمه ترگمان] توی یه تقاطع توی زندگیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. then he reached the main crossroad of his life. . .
سپس به مرحله ی حساس زندگی خود رسید . . .

2. he came by way of a crossroad
او از طریق تقاطع آمد.

3. I'll stop for you at the crossroads.
[ترجمه گوگل]من برای شما سر چهارراه توقف خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]سر چهار راه منتظرت می مونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two vans collided at the crossroads.
[ترجمه گوگل]دو وانت در چهارراه با هم برخورد کردند
[ترجمه ترگمان]دوتا ون که به تقاطع نزدیک شده بودند به هم برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Turn left at the next crossroads.
[ترجمه گوگل]در چهارراه بعدی به چپ بپیچید
[ترجمه ترگمان] سر چهارراه بعدی بپیچ به چپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The car conked out at the crossroads.
[ترجمه گوگل]ماشین سر چهارراه به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]اتومبیل در چهار راه به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Turn right at the first crossroads.
[ترجمه گوگل]در اولین چهارراه به راست بپیچید
[ترجمه ترگمان] درست سر تقاطع اول بپیچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Take the left fork at the crossroads.
[ترجمه گوگل]دوراهی سمت چپ را انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان] چنگال چپ جاده رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Turn left at the crossroads into Clay Lane.
[ترجمه گوگل]در چهارراه به سمت چپ بپیچید و به Clay Lane بروید
[ترجمه ترگمان]در تقاطع به جاده کلی لین بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Take a right turn at the crossroads.
[ترجمه گوگل]در چهارراه به سمت راست بروید
[ترجمه ترگمان]سر تقاطع بپیچ سمت راست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The traffic policeman took his stand at the crossroads.
[ترجمه گوگل]پلیس راهنمایی و رانندگی سر چهارراه ایستاد
[ترجمه ترگمان]پلیس راهنمایی و رانندگی در تقاطع شرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We came to a crossroads.
[ترجمه گوگل]به یک دوراهی رسیدیم
[ترجمه ترگمان] سر تقاطع اومدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's at a crossroads in his career—either he stays in his current job and waits for promotion, or he accepts this new post in Brazil.
[ترجمه گوگل]او در یک دوراهی در حرفه خود قرار دارد - یا در شغل فعلی خود باقی می ماند و منتظر ترفیع است، یا این پست جدید را در برزیل می پذیرد
[ترجمه ترگمان]او در مسیر شغلی خود قرار دارد - یا او در شغل فعلی خود می ماند و در انتظار ترفیع می ماند، یا این پست جدید را در برزیل می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had reached a crossroads in his career.
[ترجمه گوگل]او در کار خود به یک دوراهی رسیده بود
[ترجمه ترگمان]او به سر دوراهی رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چهار راه (اسم)
crossroad, intersection, four-way

محل تقاطع دو جاده (اسم)
crossroad

محل تلاقی دو خط راه اهن (اسم)
crossroad

تخصصی

[عمران و معماری] عمود راه - گذرراه

انگلیسی به انگلیسی

• road that crosses another road; place where two roads intersect; (figurative) intersection
junction, intersection, place where roads meet

پیشنهاد کاربران

وعده گاه
طبق فرهنگ وبستر:
. A central meeting place
. A crucial point especially where a decision must be made
✳a road that crosses another road
Synonyms :
crossing
intersection
✳✳noun
1. a road that crosses another road, or one that runs transversely to main roads
2. a by - road
...
[مشاهده متن کامل]

3. ( Often crossroads. ( used with a singular or plural verb
•the place where roads intersect
•a point at which a vital decision must be made
•a main center of activity.

چهار راه
دوراهی
you are at a crossroads in your life
پیوندگاه، محل تقاطع
خلاف جهت جاده رانندگی کردن

بپرس