crestfallen

/ˈkrestˌfɒlən//ˈkrestfɔːlən/

سر به زیر، با کاکل یا تاج خمیده، مغموم، دمغ، پکر، افسرده، پژمان، سرافکنده، سرافگنده ,خوار,تاج ازسر افتاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: crestfallenly (adv.), crestfallenness (n.)
• : تعریف: downcast or depressed; dejected.
متضاد: elated
مشابه: dejected, downcast, downhearted

- She looked utterly crestfallen, and I gathered that the audition had not gone well.
[ترجمه گوگل] او کاملاً گیج شده به نظر می رسید، و من متوجه شدم که امتحان خوب پیش نرفته است
[ترجمه ترگمان] او کاملا ناراحت به نظر می رسید، و من متوجه شدم که امتحان خوب پیش نرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. (shakespeare) let it make thee crestfallen
باشد که این تو را سرافکنده کند.

2. He looked crestfallen at their decision, but did not argue.
[ترجمه گوگل]او از تصمیم آنها متزلزل به نظر می رسید، اما بحثی نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او به تصمیم آن ها نگاه کرد، اما جر و بحث نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stafford looked crestfallen when he was told about the layoffs.
[ترجمه گوگل]هنگامی که استافورد در مورد اخراج ها به او گفته شد، به نظر می رسد که افتضاح به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]استفورد وقتی که به اخراج آن ها گفته شد، سرش را پایین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wasswa went off, with a crestfallen look, and I began my examination.
[ترجمه گوگل]واسوا با نگاهی درهم رفته رفت و من معاینه ام را شروع کردم
[ترجمه ترگمان]سپس با نگاهی مشوش از اتاق بیرون رفت و من امتحان خود را آغاز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He came back looking crestfallen .
[ترجمه گوگل]او برگشت و با نگاهی به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He looked really wretched and crestfallen.
[ترجمه گوگل]او واقعاً بدبخت و افتضاح به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Claude seemed crestfallen, and that was hard for me.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که کلود گیج شده بود و این برای من سخت بود
[ترجمه ترگمان]کلود به نظر ناراحت می آمد و این برای من دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Steve looked crestfallen as he returned from the mailbox empty-handed.
[ترجمه گوگل]استیو در حالی که دست خالی از صندوق پست برمی‌گشت، غمگین به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی از صندوق پست خالی برگشت، استیو ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked so crestfallen that Old Bulldog didn't know what to do for a minute.
[ترجمه گوگل]به قدری غرق به نظر می رسید که پیر بولداگ برای یک دقیقه نمی دانست چه کند
[ترجمه ترگمان]به قدری ناراحت به نظر می رسید که نمی دانست برای یک دقیقه چه کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But he not heart ash is crestfallen.
[ترجمه گوگل]اما او خاکستر قلب است crestfallen
[ترجمه ترگمان]اما او از خاکستر قلب ناراحت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was very crestfallen when he learned that he didn't pass the exam.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه شد که در امتحان قبول نشده است، بسیار پریشان شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی فهمید که امتحانات را قبول نکرده خیلی ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I could hardly keep from smiling at his crestfallen face when he finally case to andback.
[ترجمه گوگل]به سختی می‌توانستم از لبخند زدن به چهره‌ی درهم‌رفته‌اش جلوگیری کنم، وقتی که او در نهایت به عقب برگشت
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توانستم از لبخند زدن به چهره آشفته او وقتی که بالاخره به andback رسید لبخند بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sanford isactually a little crestfallen because he can't find a peanut worm, an odd thingin the phylum Sipuncula that would give us an even ten.
[ترجمه گوگل]سانفورد در واقع کمی تاز شده است، زیرا او نمی تواند یک کرم بادام زمینی پیدا کند، یک چیز عجیب در شاخه Sipuncula که به ما ده عدد زوج می دهد
[ترجمه ترگمان]سن فورد کمی ناراحت شد چون او نمی تواند یک کرم بادام زمینی پیدا کند، یک نوع عجیب و غریب در گروه سلسله phylum که باعث می شود حتی ده دقیقه هم به ما فرصت بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dejected; sad; disappointed
someone who looks crestfallen looks sad and disappointed.

پیشنهاد کاربران

disappointed and sad because of having failed unexpectedly
ناامید و غمگین به دلیل شکست غیرمنتظره
He looked crestfallen at their decision.
The team was crestfallen after losing the championship game.
...
[مشاهده متن کامل]

She looked crestfallen when she found out she didn’t get the job.
He was crestfallen when he realized he had forgotten his wife’s birthday.
Synonym;
deflated

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/crestfallen• https://www.merriam-webster.com/dictionary/crestfallen
کسی که از عرش به فرش افتاده
سرخورده
کشتی شکسته
هزاره:
دماغ سوخته
تولب
پکر
گرفته
افسرده
مغموم
دمغ
از عرش به فرش رسیده
تاج از سر افتاده

ناراحت و ناامید
he came back empty - handed and crestfallen

بپرس