[ترجمه گوگل] ما در حال راه اندازی یک برنامه جدید هستیم [ترجمه ترگمان] داریم یه برنامه جدید رو آماده می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to stimulate or increase.
- We need to crank up the employees' enthusiasm.
[ترجمه گوگل] ما باید اشتیاق کارمندان را افزایش دهیم [ترجمه ترگمان] ما باید شور و شوق کارکنان را بالا ببریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Just crank up your hearing aid a peg or two.
[ترجمه مهران] فقط سمعک رو یکی دو درجه زیاد کن
|
[ترجمه گوگل]فقط یک یا دو گیره سمعک خود را بلند کنید [ترجمه ترگمان] فقط حواستو جمع کن که یکی دو بار کمک کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He instructed his staff to crank up for an all - out fight against the nomination.
[ترجمه گوگل]او به کارکنان خود دستور داد تا برای مبارزه همه جانبه علیه نامزدی تلاش کنند [ترجمه ترگمان]او به کارکنان خود دستور داد که برای یک مبارزه همه جانبه علیه کاندید شدن کار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It's time to crank up the air conditioning.
[ترجمه گوگل]وقت آن است که تهویه مطبوع را روشن کنید [ترجمه ترگمان]وقتشه تهویه هوا رو روشن کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Adding a baby to the mix will surely crank up the stress.
[ترجمه گوگل]اضافه کردن یک کودک به مخلوط مطمئناً استرس را کاهش می دهد [ترجمه ترگمان]اضافه کردن یک نوزاد به مخلوط، مطمئنا استرس را از بین می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Crank up the TV.
[ترجمه گوگل]تلویزیون را بلند کنید [ترجمه ترگمان] تلویزیون رو بردار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Will you please help me to crank up the engine?
[ترجمه گوگل]لطفا به من کمک می کنید تا موتور را روشن کنم؟ [ترجمه ترگمان]میشه کم کم کنی موتور ماشین رو روشن کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I suspect they don't know; they just crank up the amp to the max to get a lot of jangly jitter, and don't bother to calibrate anything.
[ترجمه گوگل]من گمان می کنم که آنها نمی دانند آنها فقط آمپلی فایر را به حداکثر میرسانند تا لرزش زیادی داشته باشند، و زحمت کالیبره کردن چیزی را به خود نمیدهند [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که آن ها خبر ندارند؛ فقط the را به طرف ماکس هل می دهند تا یک عالمه عصبی و عصبی بشوند، و هیچ وقت زحمت نکشید که از این طرف و آن طرف بروند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The manger wants us to crank up the production line.
[ترجمه گوگل]آخور از ما می خواهد که خط تولید را بالا ببریم [ترجمه ترگمان]آخوری از ما می خواهد که خط تولید را راه اندازی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The idea is that too much BLyS might crank up autoantibody production.
[ترجمه گوگل]ایده این است که BLyS بیش از حد ممکن است تولید آنتی بادی خود را افزایش دهد [ترجمه ترگمان]ایده این است که BLyS خیلی زیاد تولید autoantibody را تولید کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. If you need more selectivity crank up the regeneration pot to the point before oscillation.
[ترجمه گوگل]اگر به گزینش پذیری بیشتری نیاز دارید دیگ بازسازی را تا نقطه قبل از نوسان بالا ببرید [ترجمه ترگمان]اگر به انتخاب پذیری بیشتری نیاز دارید، قابلمه بازسازی را قبل از نوسان اصلاح کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. When the cold weather kicks in, it's all too easy to crank up the central heating to escape the cold.
[ترجمه گوگل]هنگامی که هوای سرد شروع می شود، برای فرار از سرما، گرمایش مرکزی بسیار آسان است [ترجمه ترگمان]وقتی هوای سرد وارد می شود، برای رهایی از سرما بسیار آسان است که سیستم گرمایش مرکزی را راه اندازی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Hebbert had wound down after the adrenalin rush and was furious at having to crank up again.
[ترجمه گوگل]هبرت پس از هجوم آدرنالین زخمی شده بود و از اینکه مجبور بود دوباره به بالا بیاید خشمگین بود [ترجمه ترگمان]Hebbert پس از حمله adrenalin زخمی شده بود و از اینکه مجبور بود دوباره آن را بالا بکشد خشمگین شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In my battery test, I turn off all power-saving features, leave the Wi-Fi network on, crank up the screen to 100% brightness, and play a continuous loop of music.
[ترجمه گوگل]در آزمایش باتری، همه ویژگیهای صرفهجویی در مصرف انرژی را خاموش میکنم، شبکه Wi-Fi را روشن میگذارم، روشنایی صفحه را تا 100% افزایش میدهم و یک حلقه پیوسته موسیقی پخش میکنم [ترجمه ترگمان]در تست باتری من، تمام ویژگی های کم مصرف را خاموش می کنم، شبکه Wi - Fi را روشن می کنم، صفحه را تا ۱۰۰ % روشنایی تنظیم کرده، و یک چرخه ادامه دار از موسیقی را نمایش می دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشنهاد کاربران
1. Crank Noun ( Machine/Tool Related ) 🔧 English: crank handle 🔶 Persian: دسته میل لنگ 📝 Example: - He turned the crank handle to start the engine. - او دسته میل لنگ را چرخاند تا موتور را روشن کند. ... [مشاهده متن کامل]
🔧 English: crank shaft 🔶 Persian: میل لنگ 📝 Example: - The mechanic replaced the damaged crank shaft. - مکانیک میل لنگ آسیب دیده را تعویض کرد. 🔧 English: crank pulley 🔶 Persian: پولی میل لنگ 📝 Example: - A worn - out crank pulley can cause engine noise. - پولی میل لنگ فرسوده می تواند باعث صدا دادن موتور شود. - - - 2. Crank Verb ( Action Related ) 🔧 English: crank up ( increase intensity ) 🔶 Persian: افزایش دادن، بالا بردن 📝 Example: - They cranked up the volume at the party. - آنها در مهمانی صدا را بالا بردند. 🔧 English: crank out ( produce quickly ) 🔶 Persian: تولید انبوه کردن 📝 Example: - The factory cranks out thousands of shoes daily. - این کارخانه روزانه هزاران کفش تولید انبوه می کند. 🔧 English: crank open ( open with effort ) 🔶 Persian: با زور باز کردن 📝 Example: - She cranked open the old window. - او پنجره قدیمی را با زور باز کرد. - - - 3. Crank Adjective ( Descriptive ) 🔧 English: crank call ( prank call ) 🔶 Persian: تماس مزاحم 📝 Example: - The police traced the crank call. - پلیس تماس مزاحم را ردیابی کرد. 🔧 English: crank letter ( angry/ranting letter ) 🔶 Persian: نامه عصبانی/بی معنی 📝 Example: - The newspaper received a crank letter. - روزنامه یک نامه عصبانی دریافت کرد. - - - 4. Idiomatic/Informal Uses 🔧 English: crank someone up ( make someone angry/excited ) 🔶 Persian: کسی را عصبانی/هیجان زده کردن 📝 Example: - His rude comments cranked her up. - حرفهای بی ادبانه اش او را عصبانی کرد. 🔧 English: crank the AC ( adjust air conditioning ) 🔶 Persian: کولر/تهویه را تنظیم کردن 📝 Example: - It’s too hot—crank the AC! - هوا خیلی گرم است—کولر را تنظیم کن! - - - Persian Equivalent for "Crank" ( Slang/Figurative ) - میل لنگ ( mechanical ) - عصبانی کردن ( to make angry ) - تولید سریع ( mass production ) deepseek
1 - زیاد کردن ( شدت، صدا، فشار و. . . ) ( مثال: صدای موسیقی رو زیاد کن = Crank up the music! ) 2 - روشن کردن یا راه اندازی ( ماشین، سیستم و. . . ) ( مثال: ماشین رو روشن کن = Crank up the car. ) ... [مشاهده متن کامل]
3 - سر ذوق آوردن، تهییج کردن، انرژی گرفتن ( مثال: باید خودم رو سر حال بیارم = I need to crank myself up. ) 4 - شروع کردن با انرژی یا شدت ( مثال: باید پروژه رو با قدرت شروع کنیم = We need to crank up the project. ) مترادف؛ turn up � boost � fire up � intensify � energize � kick off � ramp up مثال؛ They cranked up the music and danced all night. آن ها صدای موسیقی را زیاد کردند و تا صبح رقصیدند. Let’s crank up the grill and get cooking. بیایید باربیکیو را روشن کنیم و شروع به پخت وپز کنیم. We need to crank up our efforts if we want to meet the deadline. اگر می خواهیم به ضرب الاجل برسیم، باید تلاش مان را شدت ببخشیم.
زیاد کردن، افزایش دادن مثال: Walking uphill is a great way to crank up how many calories you burn during your hike ترجمه: پیاده روی در مسیر سربالایی، راهی عالی برای افزایش کالری سوزی در طول پیاده روی شماست.
ردیف کردن Crank it up a notch تیر کمون ردیف کردن
crank your smoker up to 225f اسمکرتان را روشن کنید و به دمای ۲۲۵ درجه فارنهایت برسانید معنی:روشن کردن و گرم کردن
صدای موزیک رو زیاد کن
تزریق کردن مواد مخدر
1 - سر ذوق آوردن، ترغیب کردن، تهییج کردن، تحریک کردن! I know I'm supposed to be researching right now, but I've had a really hard time cranking myself up to do it میدونم که قرار بود من الان در حال مطالعه و تحقیق باشم اما اوقات سختی داشته ام تا خودم رو سر ذوق بیارم که ( اون تحقیقات را ) انجامش بدهم. ... [مشاهده متن کامل]
2 - شروع کردن! You need to crank up this project now, in order to finish it by the deadline شما به منظور اتمام پروژه تا زمان ضرب العجل، باید که آنرا همین الان شروع کنید. 3 - تشدید کردن، شدت بخشیدن! If we don't crank up our efforts, we'll never meet our goal for the fundraiser اگر ما تلاش هایمان را شدت نبخشیم، هرگز به هدفمون برای جشن گلریزان نخواهیم رسید. 4 - صدای چیزی را بلند کردن، زیاد کردن حجم صدا! Hey, that's a great song—crank up the radio هی، اون یک آهنگ فوق العاده است - صدای رادیو را زیاد کن! 5 - روشن کردن، هندل زدن! Crank up the car ماشین رو روشن کن! Cranking up the TV/Microwave/or something else تلویزیون /مایکرویو/یا یک چیز دیگر را روشن کردن!