coping

/ˈkoʊpɪŋ//ˈkəʊpɪŋ/

معنی: کتیبه، قرنیس دیوار
معانی دیگر: (معماری - سر دیوار که معمولا به شکل 8 ساخته می شود) هره، سردیوار، رخ بام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the top layer of a masonry wall, often having a sloping surface so that water will run off.

جمله های نمونه

1. Coping with problems in our real life is the end, and reading is only one of the means to reach the end.
[ترجمه گوگل]کنار آمدن با مشکلات در زندگی واقعی ما پایان است و خواندن تنها یکی از ابزارهای رسیدن به هدف است
[ترجمه ترگمان]مقابله با مشکلات در زندگی واقعی ما پایان است و خواندن تنها یکی از راه های رسیدن به هدف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Coping with three babies is very hard work.
[ترجمه گوگل]کنار آمدن با سه نوزاد کار بسیار سختی است
[ترجمه ترگمان]مقابله با سه نوزاد کار بسیار دشواری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This practical guidebook teaches you about relaxation, coping skills, and time management.
[ترجمه گوگل]این کتاب راهنمای عملی به شما در مورد آرامش، مهارت های مقابله و مدیریت زمان می آموزد
[ترجمه ترگمان]این کتاب راهنمای عملی در مورد آرامش، مهارت های مقابله و مدیریت زمان به شما آموزش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Coping with severe drops in temperature can be very difficult.
[ترجمه گوگل]مقابله با افت شدید دما می تواند بسیار دشوار باشد
[ترجمه ترگمان]مقابله با افت شدید دما می تواند بسیار دشوار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's very good at coping in stressful situations.
[ترجمه گوگل]او در مقابله با موقعیت های استرس زا بسیار خوب است
[ترجمه ترگمان]او در مقابله با شرایط استرس زا بسیار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's coping much better within himself.
[ترجمه گوگل]او خیلی بهتر با خودش کنار می آید
[ترجمه ترگمان]اون خیلی بهتر از خودش باه اش کنار اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I felt totally shell-shocked after coping with five boisterous children all day.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه تمام روز با پنج کودک پر سر و صدا کنار آمدم، کاملاً شوکه شدم
[ترجمه ترگمان]من بعد از مقابله با پنج بچه پر سر و صدا در تمام روز احساس ناراحتی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her life is a constant juggling act, coping with career, family, and home life single-handed.
[ترجمه گوگل]زندگی او یک شعبده بازی دائمی است که به تنهایی با شغل، خانواده و زندگی خانگی کنار می آید
[ترجمه ترگمان]زندگی او یک عمل تردستی مداوم، مقابله با شغل، خانواده و زندگی خانگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I got to the stage where I wasn't coping any more.
[ترجمه گوگل]من به مرحله ای رسیدم که دیگر تحمل نمی کردم
[ترجمه ترگمان]به روی سکو رسیدم که دیگر با آن کنار نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Coping with ill health was a heavy load to bear.
[ترجمه گوگل]کنار آمدن با بیماری، بار سنگینی بود
[ترجمه ترگمان]Coping که از سلامتی او بود بار سنگینی بود که بر دوش می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can't envisage her coping with this job.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تصور کنم که او با این کار کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]نمی توانم این شغل را با این شغل در نظر بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Several ministers of finance tried their hand at coping with the foreign and internal debt problem.
[ترجمه گوگل]چندین وزیر دارایی تلاش خود را برای مقابله با مشکل بدهی خارجی و داخلی امتحان کردند
[ترجمه ترگمان]چندین وزیر امور مالی دست خود را در مقابله با مشکل بدهی های داخلی و داخلی امتحان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Develop range of coping skills to assist flexible responses.
[ترجمه گوگل]طیف وسیعی از مهارت های مقابله ای را برای کمک به پاسخ های انعطاف پذیر توسعه دهید
[ترجمه ترگمان]* توسعه مهارت های مقابله ای برای کمک به واکنش های انعطاف پذیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But coping with stress seems to be a dawdle for McBride.
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسد کنار آمدن با استرس برای مک براید یک مشکل است
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسد که مقابله با استرس برای مک براید بی اهمیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Perhaps the rationalisation the person devises for coping with the first loss is shattered by the second loss.
[ترجمه گوگل]شاید منطقی که فرد برای کنار آمدن با ضایعه اول در نظر می گیرد با ضرر دوم از بین برود
[ترجمه ترگمان]شاید the که برای مقابله با اولین تلفات کنترل می کند از دست دادن دوم شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کتیبه (اسم)
coping, inscription, cornice, epigraph, frieze

قرنیس دیوار (اسم)
coping

تخصصی

[عمران و معماری] سرسازی - درپوش - سرواره
[روانپزشکی] مدارا مردن، کنار آمدن، برخورد موفقیت آمیز.

انگلیسی به انگلیسی

• managing, holding one's own, struggling
a coping is a layer of sloping or rounded bricks on the top of a wall.

پیشنهاد کاربران

سازشگرانه
تطابق
رویارویی
coping ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: مدارا 1
تعریف: فرایند مداوم تلاشِ شناختی و رفتاری برای اداره کردن الزام های درونی یا بیرونی که امکانات فرد را هدر می‏دهند
مدارا
مقابله ای
کنار آمدن ( روانشناسی )
سازگاری
مقابله کردن
انطباقی
سازش جویانه

[مدیریت] وفق دادن
مقابله - مدارا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس