conspiracy

/kənˈspɪrəsi//kənˈspɪrəsi/

معنی: دسیسه، توطئه، نقشه خیانت امیز
معانی دیگر: تبانی، همدستی (در کارهای بد)، نقشه ی سری، تقارن، همایند، تبانی گران، توطئه گران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: conspiracies
مشتقات: conspiratorial (adj.), conspiratory (adj.), conspiratorially (adv.)
(1) تعریف: a secret agreement or plan among two or more persons to perform a crime or other wrongful act.
مترادف: cabal, collusion, connivance
مشابه: intrigue, machination, plot, scheme

(2) تعریف: a group engaged in such an agreement or plan.
مترادف: cabal
مشابه: confederacy

(3) تعریف: the carrying out of such a plan.
مشابه: intrigue

(4) تعریف: the working together or concurrence, esp. of natural forces.
مشابه: collusion, concurrence, cooperation, synchronicity

- a conspiracy of moonlight and stillness
[ترجمه گوگل] توطئه ای از مهتاب و سکون
[ترجمه ترگمان] در زیر نور مهتاب و سکون،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the conspiracy of events
همزمانی رویدادها

2. their conspiracy to dishonor the manager boomeranged on themselves
تبانی آنها برای مفتضح کردن مدیر به ضرر خودشان تمام شد.

3. their conspiracy was discovered early on
توطئه ی آنها زود کشف شد.

4. the communist conspiracy to subvert the government
نقشه ی کمونیست ها برای سرنگون کردن دولت

5. he masterminded the conspiracy
او توطئه را طرح ریزی کرد.

6. to hatch a conspiracy
توطئه ای را طرح ریزی کردن

7. he disavowed any knowledge of the conspiracy
او هرگونه اطلاع درباره ی توطئه را انکار کرد.

8. he too was a party to the conspiracy
او هم در توطئه شرکت داشت.

9. she was arrested on a charge of conspiracy to commit murder
به اتهام تبانی در ارتکاب قتل بازداشت شد.

10. he claimed that he was not privy to the details of the conspiracy
او ادعا کرد که به جزئیات توطئه مسبوق نبوده است.

11. Who organized the conspiracy against the president?
[ترجمه گوگل]چه کسی توطئه علیه رئیس جمهور را سازماندهی کرد؟
[ترجمه ترگمان]کی این توطئه علیه رئیس جمهور رو سازماندهی کرده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was convicted on an indictment for conspiracy.
[ترجمه گوگل]او بر اساس کیفرخواست برای توطئه محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به اتهام توطئه محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He believes there is a right-wing conspiracy organized by the CIA and the military-industrial complex to maneuver the country into another war.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که یک توطئه دست راستی وجود دارد که توسط سیا و مجتمع نظامی-صنعتی سازماندهی شده است تا کشور را وارد جنگ دیگری کند
[ترجمه ترگمان]او بر این باور است که یک توطئه جناح راست توسط سازمان سیا و مجموعه نظامی - صنعتی برای مانور دادن کشور به یک جنگ دیگر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He faces charges of theft and conspiracy to defraud .
[ترجمه گوگل]او با اتهامات دزدی و توطئه برای کلاهبرداری مواجه است
[ترجمه ترگمان]اون به جرم دزدی و توطئه خیانت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was charged with conspiracy to suborn witnesses.
[ترجمه گوگل]او به توطئه برای شاهدان فرعی متهم شد
[ترجمه ترگمان]اون متهم به توطئه برای شاهدها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Seven men, all from Bristol, admitted conspiracy to commit arson.
[ترجمه گوگل]هفت مرد، که همگی اهل بریستول بودند، به توطئه برای انجام آتش‌سوزی اعتراف کردند
[ترجمه ترگمان]هفت مرد، همه اهل بریستول، برای ارتکاب به آتش سوزی توطئه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دسیسه (اسم)
complot, trafficker, frame-up, plot, conspiracy, machination

توطئه (اسم)
shift, underplot, frame-up, plot, conspiracy

نقشه خیانت امیز (اسم)
conspiracy

تخصصی

[حقوق] تبانی، توطئه

انگلیسی به انگلیسی

• intrigue, plot, secret plan
conspiracy is the secret planning by a group of people to do something illegal, often for political reasons.

پیشنهاد کاربران

توطئه و دسیسه
I think there was a conspiracy to keep me off the committee
فکر می کنم این یه توطئه بود که من رو از کمیته دور نگه دارند ( مانع ورودم به کمیته بشوند ) .
توطئه/دسیسه.
به مجموعه ای از نقشه های پرحیله گفته می شود، که توسط فرد دسیسه گر طراحی و اجرا می گردد تا وی در نهایت به نتیجه موردِ دلخواه خود دست یابد.
مترادف: plot
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : conspire
اسم ( noun ) : conspiracy
صفت ( adjective ) : conspiratorial
قید ( adverb ) : conspiratorially
توطئه ، دسیسه ، تبانی
دولت سایه - فعالیت مخفیانه - فعالیت زیرزمینی
Conspiracy to commit murder : توطئه برای ارتکاب قتل
توطئه چینی
• intrigue, plot, secret plan
• conspiracy is the secret planning by a group of people to do something illegal, often for political reasons.
نقشه مخفی ( که فکر بد و کثیفی هست )
طرح ریختن گروهی برای بالا آوردن گند چیزی. برای انجام کاری غیر اخلاقی
توطئه بر علیه امنیت ملی، دسیسه بر ضد کشور
همدستی مخفیانه
جمعیت سرّی
توطئه علیه نظام conspiracy against the system
توطئه
a conspiracy against the government یک توطئه علیه دولت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس