consensual

/kənˈsensuːəl//kənˈsenʃuəl/

معنی: مبنی بر رضایت طرفین، رضایتی
معانی دیگر: (آنچه که مستلزم توافق طرفین باشد) رضایی، توافقی، (حقوق روم باستان) قرارداد رضائی (که فقط در دوران توافق طرفین اعتبار داشت)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: consensually (adv.)
(1) تعریف: caused or done by consent, esp. mutual consent.
مشابه: concerted

(2) تعریف: in physiology, denoting an involuntary response on one side of the body to a stimulus applied to the other side.

جمله های نمونه

1. a consensual contract
قرارداد مورد توافق طرفین

2. Consultation is traditional in the consensual Belgian system of labour relations.
[ترجمه گوگل]مشاوره در نظام توافقی روابط کار بلژیک سنتی است
[ترجمه ترگمان]مشاوره در سیستم بلژیک با رضایت طرفین در روابط کاری مرسوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Consensual sexual contact between two males can be a criminal activity.
[ترجمه مهدی مهدوی] ارتباط جنسی توافقی ( مبنی بر رضایت طرفین ) می تواند یک عمل مجرمانه باشد
|
[ترجمه گوگل]تماس جنسی توافقی بین دو مرد می تواند یک فعالیت مجرمانه باشد
[ترجمه ترگمان]ارتباط جنسی بین دو مرد می تواند یک فعالیت جنایی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many such incidents are of a consensual nature as is illustrated in the following example.
[ترجمه گوگل]بسیاری از چنین حوادثی ماهیت توافقی دارند همانطور که در مثال زیر نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]همانطور که در مثال زیر نشان داده شده است، بسیاری از این حوادث دارای ماهیت توافقی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Civil proceedings are also consensual when commenced by special agreement to submit to arbitration or the International Court of Justice.
[ترجمه گوگل]دادرسی مدنی نیز زمانی توافقی است که با توافق ویژه برای ارائه به داوری یا دیوان بین المللی دادگستری آغاز شود
[ترجمه ترگمان]اقدامات مدنی نیز هنگامی که با توافق ویژه برای تسلیم به داوری یا دادگاه بین المللی دادگستری شروع شد، مورد رضایت طرفین قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As the name implies, consensual security interests arise by way of agreement of the parties.
[ترجمه گوگل]همانطور که از نام آن پیداست، منافع امنیتی توافقی با توافق طرفین ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که این نام نشان می دهد، منافع امنیتی مبنی بر رضایت طرفین از طریق توافق طرفین بوجود می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Surgery, an obvious form of consensual assault, is also, understandably, permitted.
[ترجمه گوگل]جراحی، شکل آشکار حمله توافقی، نیز به طور قابل درک، مجاز است
[ترجمه ترگمان]با این حال، جراحی، شکلی آشکار از حمله با رضایت طرفین، هم چنین مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their own consensual efforts to deny and suppress them would then be exposed for the deceitful sham they have always been.
[ترجمه گوگل]سپس تلاش‌های توافقی آنها برای انکار و سرکوب آنها به دلیل فریبکاری که همیشه بوده‌اند افشا می‌شود
[ترجمه ترگمان]تلاش آن ها برای انکار و سرکوب آن ها، پس از آن برملا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Indeed, tighter financial targets increasingly conflicted with the consensual political decision to maintain a certain size of railway system.
[ترجمه گوگل]در واقع، اهداف مالی محدودتر به طور فزاینده ای با تصمیم سیاسی توافقی برای حفظ اندازه معینی از سیستم راه آهن در تضاد بود
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، اهداف مالی سخت تر به طور فزاینده ای با تصمیم سیاسی توافقی مبنی بر حفظ یک اندازه خاص از سیستم راه آهن در تضاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Consensual intimate studentprofessor relationships are not analogous to other professional relationships such as patient-doctor relationships.
[ترجمه گوگل]روابط صمیمی و توافقی دانشجو با سایر روابط حرفه ای مانند روابط بیمار و پزشک مشابه نیست
[ترجمه ترگمان]روابط studentprofessor consensual consensual مشابه دیگر روابط حرفه ای مانند روابط بیمار - پزشک نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They also facilitate remote, non - consensual human experimentation by the US military, the CIA and so on.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین آزمایش های انسانی از راه دور و بدون توافق توسط ارتش ایالات متحده، سیا و غیره را تسهیل می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین انجام آزمایش ها کنترل از راه دور و غیر توافقی توسط ارتش آمریکا، سازمان سیا و غیره را تسهیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I think the idea of consensual sex in the military is almost an oxymoron.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم ایده رابطه جنسی توافقی در ارتش تقریباً عجیب است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ایده رابطه جنسی با رضایت طرفین در ارتش تقریبا یک oxymoron است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A book is as private and consensual as sex.
[ترجمه گوگل]یک کتاب به اندازه رابطه جنسی خصوصی و توافقی است
[ترجمه ترگمان]یک کتاب به عنوان فردی خصوصی و با رضایت طرفین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shared reflect that ontology should capture consensual knowledge accepted by the communities.
[ترجمه گوگل]بازتاب مشترک این است که هستی شناسی باید دانش توافقی پذیرفته شده توسط جوامع را بدست آورد
[ترجمه ترگمان]به اشتراک گذاشته شده، هستی شناسی باید دانش مبنی بر رضایت طرفین مبنی بر پذیرفته شدن توسط جوامع را بدست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبنی بر رضایت طرفین (صفت)
consensual

رضایتی (صفت)
consensual

انگلیسی به انگلیسی

• based on mutual agreement

پیشنهاد کاربران

مبنی بر رضایت طرفین، رضایتی
مثال:
a consensual contract
یک قراداد توافقی {مبنی بر توافق طرفین}
۱ - توافقی، بر اساس توافق طرفین؛ اجماعی، طبق توافق همه ی طرف ها
۲ - هم دل؛ هم سو؛ هم نظر [در مقابل قطبیده یا polarized]
در علوم سیاسی به هم نظر بودن گروه های بزرگ اجتماعی در انتخابات یا اجتماعات سیاسی گفته می شود.
adjective
: agreed to by the people involved : done with the consent of the people involved
◀️consensual sex
◀️a consensual decision/act
◀️She claims their relationship was consensual
CONSENSUALLY
...
[مشاهده متن کامل]

adverb
◀️The decision was made consensually
◀️ Consensual sexual intercourse : رابطه جنسی توافقی
Mutual و Consensual بسیار شبیه به هم هستند
◀️ Mutual Understanding/Trust/love

اجماعی

رضایت دوطرفه

بپرس