congested

/kənˈdʒest//kənˈdʒest/

معنی: انباشته
معانی دیگر: انبوه شدن، متراکم کردن، گرفته کردن

جمله های نمونه

1. the karaj road becomes congested on fridays
جمعه ها راه کرج شلوغ می شود.

2. at peak hours the roads get congested with cars
در ساعات پر مشغله جاده ها از اتومبیل پر می شود.

3. he had a fever and his sinuses were completely congested
او تب داشت و سینوس های او کاملا گرفته بود.

4. The roads to Bordeaux were heavily congested.
[ترجمه گوگل]جاده های بوردو به شدت شلوغ بود
[ترجمه ترگمان]جاده بوردو به شدت متراکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The city streets were congested with vehicles.
[ترجمه گوگل]خیابان های شهر مملو از وسایل نقلیه بود
[ترجمه ترگمان]خیابان های شهر پر از وسایل نقلیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Department stores are often congested before Christmas.
[ترجمه گوگل]فروشگاه های بزرگ اغلب قبل از کریسمس شلوغ هستند
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های زنجیره ای اغلب قبل از کریسمس متراکم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many of Europe's airports are heavily congested.
[ترجمه گوگل]بسیاری از فرودگاه های اروپا به شدت شلوغ هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فرودگاه های اروپا به شدت متراکم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His throat congested with phlegm.
[ترجمه گوگل]گلویش از خلط احتقان شده بود
[ترجمه ترگمان]بغض گلویش را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His lungs seem to be congested.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ریه هایش پر از احتقان است
[ترجمه ترگمان]به نظر میرسه ریه هاش باد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Isn't the road congested?
[ترجمه Shiva] آیا این جاده شلوغ نیست ؟
|
[ترجمه گوگل]جاده شلوغ نیست؟
[ترجمه ترگمان]این جاده بهتر از این نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some areas are congested with both cars and people.
[ترجمه گوگل]برخی از مناطق هم مملو از ماشین و هم از مردم است
[ترجمه ترگمان]برخی از مناطق با هر دو خودرو و هم افراد متراکم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wangfujing Street is always very congested.
[ترجمه گوگل]خیابان Wangfujing همیشه بسیار شلوغ است
[ترجمه ترگمان]خیابان Wangfujing همیشه خیلی شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The arteries in his neck had become fatally congested.
[ترجمه گوگل]رگ های گردنش به طرز مرگباری گرفتگی شده بود
[ترجمه ترگمان]The که در گردنش بود به شدت متراکم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He knew how the traffic congested at the junction of Seventh Avenue and Forty - second Street.
[ترجمه گوگل]او می دانست که چگونه ترافیک در تقاطع خیابان هفتم و خیابان چهل و دوم شلوغ شده است
[ترجمه ترگمان]می دانست که چگونه ترافیک در تقاطع خیابان هفتم و خیابان چهل و دوم جریان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشته (صفت)
replete, full, cumulative, acervate, stored, congested, stockpiled, stodgy, tumped

انگلیسی به انگلیسی

• overcrowded; experiencing an abnormal accumulation (of blood, fluid, etc.)
a road or area that is congested is very crowded.

پیشنهاد کاربران

✅شلوغ - پر ازدحام
In what type of buildings do most people of your hometown live?
A majority of people live in modern buildings especially in apartments due to 🟡congested space. There are some bungalows in plush areas of the town and very cramped houses sporadically. However, most people stay in apartments
...
[مشاهده متن کامل]

Full of traffic
Extremly bloked with traffic
1. پر ترافیک
2. قسمتی از بدن که انباشته از مایعات است
پر ازدحام
( جادۀ ) پرترافیک، پرازدحام. پر از راهبندان. پرجمعیت؛ اندام پرخون؛ کیپ شده ( بینی کیپ شده ) .
پرشدن
شلوغ، پر ازدحام

بپرس