conduction

/kənˈdəkʃn̩//kənˈdʌkʃn̩/

معنی: رهبری، هدایت، رسانایی، انتقال، بردن جریان
معانی دیگر: (برق و گرما) رسانش، رساندن (انتقال آبگونه توسط لوله و به ویژه انتقال شیره ی گیاهی در آوندها)، تنظیم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: conductional (adj.)
(1) تعریف: the act of conducting or conveying.

(2) تعریف: the transmission or transfer, as of heat, electrical charges, or nervous impulses, through a medium.

- Heat travels through the wall by conduction from the warmer side to the cooler side.
[ترجمه گوگل] گرما از طریق رسانایی از سمت گرمتر به سمت سردتر از دیوار عبور می کند
[ترجمه ترگمان] گرما از طریق انتقال حرارت از طرف گرم تر به طرف خنک تر حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the conduction of heat
رسانش گرما

2. Copper is a good medium for the conduction of heat and electricity.
[ترجمه گوگل]مس وسیله خوبی برای انتقال گرما و الکتریسیته است
[ترجمه ترگمان]مس یک محیط خوب برای انتقال گرما و الکتریسیته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Temperature becomes uniform by heat conduction until finally a permanent state is reached.
[ترجمه گوگل]دما با هدایت گرما یکنواخت می شود تا در نهایت به حالت دائمی برسد
[ترجمه ترگمان]دما به وسیله رسانش گرمایی یکنواخت می شود تا اینکه سرانجام یک حالت پایدار حاصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conventional double-glazing cuts heat loss by conduction, but can not prevent loss by radiation.
[ترجمه گوگل]شیشه دوجداره معمولی اتلاف گرما را با رسانش کاهش می دهد، اما نمی تواند از اتلاف توسط تشعشع جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]glazing سنتی کاهش حرارت را به وسیله رسانش، کاهش می دهد، اما نمی تواند از اتلاف توسط تشعشع جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cooking works by conduction, as heat from the surface is drawn in.
[ترجمه گوگل]پخت و پز با رسانایی عمل می کند، زیرا گرما از سطح به داخل کشیده می شود
[ترجمه ترگمان]آشپزی با رسانش، به صورت گرما از سطح به داخل کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Poison from the puffer fish, tetrodotoxin, prevents conduction in nerves.
[ترجمه گوگل]سم حاصل از ماهی پف دار، تترودوتوکسین، از هدایت در اعصاب جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]مسمومیت ناشی از ماهی puffer، tetrodotoxin، از هدایت اعصاب جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The presence of the out-of-phase conduction is therefore additional evidence that significant non-electrolyte-mediated conduction is occurring.
[ترجمه گوگل]بنابراین، وجود رسانایی خارج از فاز، شواهد دیگری است مبنی بر اینکه رسانایی قابل توجه غیر الکترولیتی در حال وقوع است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، حضور هدایت فاز خارج از فاز، شواهدی اضافی است که هدایت غیر مستقیم غیر الکترولیت در حال وقوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If serious respiratory depression or cardiac conduction disturbances occur, emergency ventilatory support should be instituted.
[ترجمه گوگل]اگر دپرسیون تنفسی جدی یا اختلالات هدایت قلبی رخ دهد، پشتیبانی تهویه اضطراری باید انجام شود
[ترجمه ترگمان]در صورتی که افسردگی حاد تنفسی یا اختلالات قلبی رخ دهد، پشتیبانی اضطراری باید برقرار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In cases of conduction aphasia, comprehension of spoken words and simple spoken sentences can be intact.
[ترجمه گوگل]در موارد آفازی هدایتی، درک کلمات گفتاری و جملات گفتاری ساده می تواند دست نخورده باشد
[ترجمه ترگمان]در موارد of هدایت الکتریکی، درک کلمات گفتاری و جمله ساده گفتاری می تواند دست نخورده باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Business of express of conduction international aviation and economic information advice etc.
[ترجمه گوگل]تجارت اکسپرس هدایت هوانوردی بین المللی و مشاوره اطلاعات اقتصادی و غیره
[ترجمه ترگمان]تجارت الکترونیکی و ارائه مشاوره اطلاعات اقتصادی بین المللی و بین المللی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ambipolar conduction is an essential and fundamental property in the application of the conventional inorganic complementary metal-oxide-semiconductor thin film transistors.
[ترجمه گوگل]رسانایی دوقطبی یک ویژگی اساسی و اساسی در کاربرد ترانزیستورهای لایه نازک فلزی-اکسید-نیمه هادی مکمل معدنی معمولی است
[ترجمه ترگمان]رسانایی ambipolar یک ویژگی اساسی و اساسی در کاربرد ترانزیستورهای غیر آلی - اکسید - اکسید - نیمه هادی می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. AIM: To investigate the application of phrenic nerve conduction time(PNCT) in the recovery of general anaesthesia.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی کاربرد زمان هدایت عصبی فرنیک (PNCT) در بازیابی بیهوشی عمومی
[ترجمه ترگمان]به منظور بررسی کاربرد زمان هدایت اعصاب phrenic (PNCT)در بازیابی of عمومی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Microcomputer control of thyristor conduction angle in controllable reactor and the matter to be noted are introduced. Experimental results and oscillogram are given.
[ترجمه گوگل]کنترل میکروکامپیوتری زاویه هدایت تریستور در راکتور قابل کنترل و مواردی که باید به آنها اشاره شود معرفی شده است نتایج تجربی و اسیلوگرام داده شده است
[ترجمه ترگمان]کنترل مستقیم زاویه هدایت تریستور در رآکتور کنترل شده و ماده مورد توجه قرار گرفته است نتایج تجربی و oscillogram داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهبری (اسم)
direction, lead, aim, guidance, leadership, steer, apostolate, headship, conduction, lead-off

هدایت (اسم)
direction, lead, guidance, steerage, leading, conductance, conduction

رسانایی (اسم)
conductance, conduction, conductivity

انتقال (اسم)
transfer, shunt, transmission, transmittance, transmittal, shift, devolution, turnover, transportation, conveyance, transition, conductance, conduction, remittance, reassignment, remitment, transmittancy

بردن جریان (اسم)
conduction

تخصصی

[شیمی] رسانش، رسانایی الکتریکی
[عمران و معماری] هدایت
[برق و الکترونیک] رسانش انتقال انرژی توسط محیط ساکن . - هدایتی، رسانش
[مهندسی گاز] هدایت
[بهداشت] انتقال گرما به سطح سردتر
[نساجی] هدایت - هدایت حرارت یا برق
[ریاضیات] رسانش
[پلیمر] رسانش
[آب و خاک] هدایت، انتقال

انگلیسی به انگلیسی

• act of conducting or conveying (i.e. water through a pipe or electricity through a wire)
conduction is the process by which heat or electricity passes through or along something; a technical term.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : conduct
✅️ اسم ( noun ) : conduct / conductance / conduction / conductivity / conductor
✅️ صفت ( adjective ) : conductive
✅️ قید ( adverb ) : conductively
conduction ( شیمی )
واژه مصوب: رسانش
تعریف: فرایند عبور انرژی الکتریکی یا گرما یا صوت از محیطی مادی

بپرس