concentration

/ˌkɑːnsənˈtreɪʃn̩//ˌkɒnsənˈtreɪʃn̩/

معنی: مراقبت، تغلیظ، جمع شدگی
معانی دیگر: تمرکز، توجه کامل، تمرکز فکر، حواس جمعی، تکاثف، چگال سازی، تمرکز,جمع شدگی ,عمل متمرکزکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of concentrating, or the state of being concentrated.
مشابه: depth

(2) تعریف: a purer, more intense, or more essential mixture.
مشابه: depth

(3) تعریف: intensely focused mental energy.
متضاد: distraction, inattention
مشابه: attention

(4) تعریف: something grouped closely together.
متضاد: diffusion
مشابه: knot

- a concentration of people
[ترجمه نادر گنجی] تجمع مردم
|
[ترجمه گوگل] تمرکزی از مردم
[ترجمه ترگمان] تمرکز بر مردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a card game that requires a keen memory for location of cards that have been revealed only once.

جمله های نمونه

1. the concentration of power in the capital
تمرکز قدرت در پایتخت

2. the mental concentration of that job was killing; therefore, i resigned
تمرکز فکری که آن شغل می طلبید طاقت فرسا بود لذا استعفا دادم.

3. he talked and i lost my concentration
او صحبت کرد و من تمرکز خود را از دست دادم.

4. the germans herded millions of innocent people into concentration camps
(مجازی) آلمانها میلیونها بی گناه را به بازداشتگاه ها راندند.

5. chemistry is a study that requires a lot of concentration
شیمی رشته ای است که مستلزم تمرکز فکری زیاد است.

6. a gas diffuses from a region of greater to one of less concentration
گاز از ناحیه ی پرتراکم به ناحیه کم تراکم پخش می شود.

7. Total concentration is required with no distractions.
[ترجمه گوگل]تمرکز کامل بدون حواس پرتی مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]تمرکز کلی بدون هیچ گونه حواس پرتی مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The high concentration of sugars forms a syrup when the sap evaporates.
[ترجمه گوگل]غلظت بالای قندها هنگام تبخیر شیره به شکل شربت در می آید
[ترجمه ترگمان]غلظت بالای قند، شربتی است که شیره تبخیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She needed all her powers of concentration to stop herself from slipping on the icy road.
[ترجمه ##] او برای مقابله با لیز خوردن در زمین یخی، تمام قدرت تمرکزش را نیاز داشت
|
[ترجمه گوگل]او به تمام قدرت تمرکزش نیاز داشت تا از سر خوردن در جاده یخی جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]او به تمام قدرت های her نیاز داشت تا در جاده یخ لیز بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Neal kept interrupting, breaking my concentration.
[ترجمه گوگل]نیل مدام حرفش را قطع می کرد و تمرکزم را به هم می زد
[ترجمه ترگمان]نیل حرفش را قطع کرد و تمرکزم را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Auschwitz concentration camp always remind the world of the holocaust.
[ترجمه گوگل]اردوگاه کار اجباری آشویتس همیشه جهان را به یاد هولوکاست می اندازد
[ترجمه ترگمان]کمپ تراکم آشویتز همواره به مردم جهان هولوکاست را یادآوری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has a short attention/concentration span.
[ترجمه گوگل]او مدت توجه / تمرکز کوتاهی دارد
[ترجمه ترگمان]وی نقطه تمرکز \/ تمرکز کوتاهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They liberated all war prisoners from the concentration camp.
[ترجمه گوگل]آنها همه اسیران جنگی را از اردوگاه کار اجباری آزاد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها همه زندانی های جنگی را از کمپ تمرکز آزاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This test will need all your concentration.
[ترجمه گوگل]این آزمایش به تمام تمرکز شما نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این تست به تمام تمرکز شما نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This book requires a great deal of concentration.
[ترجمه رمیصا] این کتاب نیاز به تمرکز زیادی دارد
|
[ترجمه گوگل]این کتاب به تمرکز زیادی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این کتاب نیاز به تمرکز زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Stress and tiredness affect your powers of concentration.
[ترجمه گوگل]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I'm afraid my concentration began to waver as lunch approached.
[ترجمه گوگل]می ترسم با نزدیک شدن ناهار تمرکزم از بین برود
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم وقتی ناهار نزدیک می شد تمرکزم را از دست می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He set about the task with grim concentration.
[ترجمه گوگل]او کار را با تمرکزی بد شروع کرد
[ترجمه ترگمان]با غلظت grim کار را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This concentration of airborne firepower wrought havoc with the enemy forces.
[ترجمه گوگل]این تمركز قدرت آتش هوابرد باعث ویرانی نیروهای دشمن شد
[ترجمه ترگمان]این تمرکز قدرت شلیک ما با نیروهای دشمن را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Chess requires a very high level of concentration.
[ترجمه زهرا] شطرنج نیازمند سطح بالایی از تمرکز است
|
[ترجمه گوگل]شطرنج به تمرکز بسیار بالایی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]شطرنج نیازمند سطح بالایی از غلظت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مراقبت (اسم)
attention, care, contemplation, tendance, vigilance, meditation, surveillance, watch, guarding, watchfulness, observation, concentration, look-out

تغلیظ (اسم)
concentration, doping, condensation

جمع شدگی (اسم)
concentration, condensation, pucker

تخصصی

[علوم دامی] تراکم، غلظت .
[شیمی] غلظت
[عمران و معماری] تمرکز - غلظت
[برق و الکترونیک] تراکم، غلظت
[مهندسی گاز] غلظت
[صنعت] تمرکز، تمرکز کردن، مونتاژ، جمع کردن
[نساجی] غلظت - تراکم - تمر کز - درصد مواد جامد
[ریاضیات] تمرکز، غلظت، تراکم، میان گرایش
[معدن] تغلیظ (عمومی فرآوری)
[پلیمر] غلظت
[آب و خاک] غلظت

انگلیسی به انگلیسی

• careful attention; strength of a solution; assembly, gathering
concentration on something involves giving all your attention to it.
a concentration of something is a large amount of it or large numbers of it in a small area.

پیشنهاد کاربران

تمرکز
مثال: She needed complete concentration to solve the puzzle.
او برای حل پازل به تمرکز کامل نیاز داشت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
تراکم
Large amount of something in the same place
( غلظت هم میتونیم بگیم )
عصاره
رشته تحصیلی
choose a concentration: انتخاب رشته
تجمع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : concentrate
✅️ اسم ( noun ) : concentration / concentrate
✅️ صفت ( adjective ) : concentrated
✅️ قید ( adverb ) : _
1 - غلظت ( برای مایعات ) 2 - تراکم ( برای جامدات ) 3 - تمرکز ( برای انسان )
اردوگاه کار اجباری
concentration camp
Concentration means the act of concentrating or focusing and of course not think about different things
تمرکز
توجه
غلضت
متراکم
concentration ( زمین شناسی )
واژه مصوب: عیارافزایی
تعریف: فرایند تولید کان سنگ عیارافزوده از کان سنگ آن در فراوری معدنی
اشباع مثل اشباع اکسیژن:oxygen concentration
Meaning = a large amount of sth in a particular place or among particular people
ازدیاد
They had very high concentrations of food.
the concentration of greenhouse gases in the atmosphere
برهم فشردگی، برهم افزایش، تراکم
گااهی هم �انباشت� معنی می ده
اندازه، تراکم
Substantial nigra:
An area of the midbrain that is involved in
motor control and contains a large concentration of dopamine producing neurons.
در این جا به معنای توده است.

تمرکز
I need silence for my concentration
من برای تمرکزم به سکوت نیاز دارم 🏙🏙
تمرکز حواس
تمرکز حواس، حواس جمعی
توجه کردن
همراه با camp اردوگاه کار اجباری
زندان اعمال شاقه
the process of giving all your attention to sth
جمعیت
تغلیظ، ازیاد غلظت یک ماده، تمرکز، غلظت
غلظت مایع
تمرکز
چگالش
در موارد علمی به معنای غلظت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس