complexity

/kəmˈpleksəti//kəmˈpleksɪti/

معنی: پیچیدگی، بغرنجی، درهمی، هم تافتی
معانی دیگر: هم تافتگی، گره ناکی، (جمع) جنبه های بغرنج هرچیز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: complexities
(1) تعریف: the state or condition of being complex or complicated.
مترادف: complication, intricacy, involution
مشابه: depth, difficulty, elaboration, entanglement, sophistication

- the complexity of the story
[ترجمه گوگل] پیچیدگی داستان
[ترجمه ترگمان] پیچیدگی داستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is complex.
مترادف: complication, intricacy, involution, labyrinth
مشابه: convolution, difficulty, dilemma, entanglement, jungle, knot, maze, perplexity, problem, quandary, tangle

- These are complexities we hadn't counted on.
[ترجمه سید عباس حسینی] اینها پیچیدگی هایی ( شرایط بغرنجی ) هستند که ما حسابشو نکرده بودیم ( براش آماده نبودیم ) .
|
[ترجمه گوگل] اینها پیچیدگی هایی است که ما روی آنها حساب نکرده بودیم
[ترجمه ترگمان] این complexities که ما روش حساب نکرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. structural complexity
پیچیدگی ساختاری

2. the complexity of this computer's structure
پیچیدگی ساختمان این کامپیوتر

3. the awesome complexity of the universe
پیچیدگی بهت انگیز کیهان

4. ancient rock drawings of amazing perfection and complexity
نقاشی های باستانی بر روی سنگ که از نظر خوبی و پیچیدگی شگفت انگیز است

5. The complexity of the road map puzzled me.
[ترجمه گوگل]پیچیدگی نقشه راه من را متحیر کرد
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی نقشه راه مرا گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is difficult to convey the sheer complexity of the situation.
[ترجمه گوگل]انتقال پیچیدگی محض شرایط دشوار است
[ترجمه ترگمان]انتقال پیچیدگی محض این وضعیت دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is increasing recognition of the complexity of the causes of poverty.
[ترجمه گوگل]درک روزافزونی از پیچیدگی علل فقر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]درک فزاینده ای از پیچیدگی علل فقر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nobody fully understands the enormity and complexity of the task of reviving the country's economy.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به طور کامل عظمت و پیچیدگی کار احیای اقتصاد کشور را درک نمی کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به طور کامل عظمت و پیچیدگی کار احیای اقتصاد کشور را درک نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Only now did he understand the full complexity of the problem.
[ترجمه گوگل]تنها اکنون او پیچیدگی کامل مشکل را درک کرد
[ترجمه ترگمان]تنها در این هنگام بود که او پیچیدگی مساله را درک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Skaters score extra points for technical complexity.
[ترجمه گوگل]اسکیت بازها برای پیچیدگی فنی امتیاز بیشتری کسب می کنند
[ترجمه ترگمان]Skaters امتیاز اضافی برای پیچیدگی فنی کسب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It can be of considerable depth and complexity and should not be devalued.
[ترجمه گوگل]می تواند عمق و پیچیدگی قابل توجهی داشته باشد و نباید آن را بی ارزش کرد
[ترجمه ترگمان]آن می تواند عمق و پیچیدگی قابل توجهی داشته باشد و نباید کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a system re-organizes into greater complexity, it increases its life.
[ترجمه گوگل]همانطور که یک سیستم دوباره سازماندهی می شود و به پیچیدگی بیشتر می رسد، عمر آن را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]همانطور که یک سیستم به پیچیدگی بیشتری سازماندهی می شود، زندگی اش را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One is its complexity, both for the authorities to administer and for ordinary people to understand.
[ترجمه گوگل]یکی پیچیدگی آن است، هم برای مسئولان که باید آن را اداره کنند و هم برای مردم عادی
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها پیچیدگی آن است، هم برای مقامات و هم برای مردم عادی که درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nature, the master manager of complexity, offers priceless guidance in handling messy, counterintuitive webs.
[ترجمه گوگل]طبیعت، مدیر ارشد پیچیدگی، راهنمایی های گرانبهایی را برای مدیریت شبکه های آشفته و غیرمعمول ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]طبیعت، مدیر اصلی پیچیدگی، راهنمایی های ارزشمندی در رسیدگی به شبکه های آشفته و متناقض ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the interlinked complexity of the emerging global business culture, we all need a sense of balance and of being centered.
[ترجمه گوگل]در پیچیدگی به هم پیوسته فرهنگ تجارت جهانی در حال ظهور، همه ما به احساس تعادل و تمرکز نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]در پیچیدگی به هم پیوسته فرهنگ کسبوکار جهانی، همه ما به یک حس تعادل و مرکز توجه نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile

بغرنجی (اسم)
puzzlement, complexity, complication, intricacy, snarl, complicacy

درهمی (اسم)
complexity

هم تافتی (اسم)
complexity

تخصصی

[عمران و معماری] پیچیدگی
[صنعت] پیچیدگی - به درجه تفکیکی که در سازمان وجود دارد گفته می شود.
[ریاضیات] پیچیدگی
[آمار] پیچیدگی

انگلیسی به انگلیسی

• intricacy, complicated quality
complexity is the state of having many different parts related to each other in a complicated way.
the complexities of something are its connected parts, which make it difficult to understand.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : complexity / complex
✅️ صفت ( adjective ) : complex
✅️ قید ( adverb ) : complexly
complexity ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: پیچیدگی
تعریف: [آینده پژوهی] وضعیتی ناشی از برهم کنش اجزای پرشماری که به دلیل غیرخطی بودن بازخوردهای چرخه ای ذاتی، سبب دشواری هایی در تحلیل های خطی یا تقلیل گرا می شود|||[باستان شناسی] وضعیت جامعه ای متشکل از واحدهای اجتماعی پرشمار که بین آنها انسجام بیشتری وجود دارد
...
[مشاهده متن کامل]

1. Other factors of importance, which make litigation of large corporations more difficult, are the size and complexity of their activities.
از دیگر فاکتورهای مهم ، که دعاوی شرکتهای بزرگ را دشوارتر می کند ، وسعت و پیچیدگی فعالیتهای آنهاست.
...
[مشاهده متن کامل]

2. despite that enormous complexity, we are present now.
با وجود آن مشکلات عظیم ، ما اکنون حضور داریم.
3. Indeed I think the complexity of the system alone is reason for its abolition.
در واقع من فکر می کنم پیچیدگی سیستم به تنهایی دلیل لغو آن است.
4. The use of unpredictable accents also can add to the rhythmic complexity of a musical work.
استفاده از لهجه های غیر قابل پیش بینی همچنین می تواند بر پیچیدگی موزون یک اثر موسیقی بیفزاید.
Complexity=پیچیدگی، مشکلات، بغرنجی

Mr. Malley’s friends say the opposite is true of the son: that he relishes complexity and nuance while avoiding the sort of ideological worldviews of which he is accused
مشکلات
دلالت بر پیچیدگی چیزی یا موضوعی

بپرس