complainingly


باگله گزاری

جمله های نمونه

1. Why me?'he asked complainingly.
[ترجمه گوگل]با گلایه پرسید چرا من؟
[ترجمه ترگمان]چرا من؟ با لحنی complainingly پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She did her work, but she did so complainingly.
[ترجمه گوگل]او کار خود را انجام داد، اما این کار را با شکایت انجام داد
[ترجمه ترگمان]اون کارش رو انجام داد، اما با complainingly این کار رو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. "You always walk too fast for me, " she said complainingly.
[ترجمه گوگل]او با گلایه گفت: «تو همیشه برای من خیلی تند راه می‌روی
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" تو همیشه برای من خیلی سریع قدم می زنی \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "If the boys do anything clever, you call them your good sons, " said his wife complainingly, " and if they do anything stupid, you call them my foolish ones. "
[ترجمه گوگل]همسرش با گلایه گفت: اگر پسرها کار زیرکانه ای انجام دهند، آنها را پسران خوب خود می نامید و اگر کار احمقانه ای انجام دهند، آنها را احمق های من خطاب می کنید
[ترجمه ترگمان]همسرش complainingly گفت: \" اگر پسران کار عاقلانه انجام دهند، شما آن ها را پسران خوب صدا می کنید، و اگر کار احمقانهای انجام دهند، شما آن ها را بچه های احمق خود خطاب می کنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The eyes, weasel - like and cruel, were looking at him complainingly.
[ترجمه گوگل]چشمان راسو-مانند و بی رحمانه با گلایه به او نگاه می کردند
[ترجمه ترگمان]چشم هایش، راسو - همانند و بی رحم، با حالتی complainingly به مارتین نگاه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• while whining, in the manner of expressing dissatisfaction

پیشنهاد کاربران

بپرس