coach

/koʊt͡ʃ//kəʊt͡ʃ/

معنی: کالسکه، اتوبوس، مربی، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن
معانی دیگر: (ورزش و هنر پیشگی و غیره) مربی، سرپرست امور ورزشی، سرمربی (بیشتر می گویند: head coach)، تعلیم دادن، مربی گری کردن، تربیت کردن، فرهیختن، آموزاندن، (قرون شانزدهم تا نوزدهم) دلیجان، کالسکه (چهار چرخه و سر پوشیده) (stagecoach هم می گویند)، (راه آهن) واگن درجه سه، (هواپیمای مسافربری) بلیط درجه دو، بلیط توریست، اتومبیل دو در، معلم خصوصی، (نادر) با واگن یا اتوبوس بردن یا رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a four-wheeled, horse-drawn carriage, enclosed, with an outside seat for the driver.
مترادف: carriage
مشابه: cab, four-in-hand, hackney, landau, phaeton, stagecoach, surrey

- The countess was to visit her sister that day and asked that the coach be made ready.
[ترجمه گوگل] کنتس قرار بود آن روز به دیدار خواهرش برود و از مربی خواسته شود که آماده شود
[ترجمه ترگمان] کنتس آن روز نزد خواهرش آمد و از او خواست که کالسکه حاضر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a bus designed for intercity use or long-distance travel.
مترادف: bus
مشابه: omnibus

- We went on a tour of Italy by coach last year.
[ترجمه پریسا] ما سال پیش با کالسکه به تور ایتالیا رفتیم
|
[ترجمه داریوش] سال گذشته با اتوبوس یه تور ایتالیا رفتیم
|
[ترجمه گوگل] سال گذشته با مربی به تور ایتالیا رفتیم
[ترجمه ترگمان] سال گذشته، ما با مربی به سفر ایتالیا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an inexpensive class of airline or railway travel, lacking the amenities of first class.
مترادف: second class
مشابه: economy

- The food served in coach is not as fancy as the food in first class.
[ترجمه ماریه بازرگان] غذایی که در قسمت اکونومی هواپیما سرو میشود بخوبی , و کیفیت غذای قسمت first class نیست .
|
[ترجمه گوگل] غذاهایی که در کوچ سرو می شود به اندازه غذاهای درجه یک نیست
[ترجمه ترگمان] غذا در دلیجان به اندازه غذا در درجه اول تصور نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a person who trains and directs an athlete or athletic team.
مترادف: manager, trainer
مشابه: director

(5) تعریف: a person who trains or tutors a student in a specialized field, such as singing, acting, or an academic subject.
مترادف: tutor
مشابه: instructor, mentor, preceptor, teacher
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coaches, coaching, coached
• : تعریف: to give training or direction to.
مترادف: train
مشابه: cram, discipline, drill, educate, exercise, groom, guide, instruct, prep, prepare, prime, teach, tutor

- She is coaching the soccer team.
[ترجمه erfan] او تیم فوتبال را مربیگری می کند.
|
[ترجمه .] او به تیم فوتبال مربیگری میکند
|
[ترجمه گوگل] او مربی تیم فوتبال است
[ترجمه ترگمان] او مربی تیم فوتبال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The lawyer coached his client on how to testify.
[ترجمه گوگل] وکیل موکل خود را در مورد نحوه شهادت راهنمایی کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل به موکلش در مورد چگونگی شهادت کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to serve as a coach.
مترادف: train
مشابه: educate, teach, tutor

- He coached for ten years.
[ترجمه گوگل] ده سال مربیگری کرد
[ترجمه ترگمان] او ده سال مربی گری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: by means of a coach, or in coach class.

- We flew coach on the return trip.
[ترجمه گوگل] در سفر برگشت با مربی پرواز کردیم
[ترجمه ترگمان] ما در سفر بازگشت مربی پرواز کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the coach cut two men from the team
مربی دو نفر را از تیم حذف کرد.

2. the coach decided to play mansoor as goalie
مربی تصمیم گرفت منصور را دروازه بان کند.

3. a football coach
مربی فوتبال

4. during the half time, the coach spoke to the players
در تنفس میان دو هافتایم مربی با اعضای تیم صحبت کرد.

5. Our football coach trains the team.
[ترجمه گوگل]مربی فوتبال ما تیم را تمرین می دهد
[ترجمه ترگمان]مربی فوتبال ما تیم را آموزش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The coach called a time-out to discuss strategy.
[ترجمه گوگل]مربی برای بحث در مورد استراتژی یک وقت استراحت خواست
[ترجمه ترگمان]این مربی زمانی را برای بحث درباره استراتژی فرا خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The baseball veteran loved to coach young players.
[ترجمه گوگل]این پیشکسوت بیسبال عاشق مربیگری بازیکنان جوان بود
[ترجمه ترگمان]بازیکن کهنه کار بیسبال دوست داشت بازیکنان جوان را مربی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even the company's director flies coach most of the time.
[ترجمه گوگل]حتی مدیر شرکت بیشتر اوقات با مربی پرواز می کند
[ترجمه ترگمان]حتی مدیر این شرکت بیشتر اوقات مربی را به پرواز در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The heavy coach is dragging along.
[ترجمه گوگل]مربی سنگین می کشد
[ترجمه ترگمان]کالسکه سنگین جلو می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The coach psyched the team before the game.
[ترجمه why me ...] مربی تیم را قبل از مسابقه اماده کرد
|
[ترجمه گوگل]مربی قبل از بازی تیم را روانی کرد
[ترجمه ترگمان]مربی تیم را پیش از مسابقه تحت فشار قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The coach driver made several pickups before heading for the airport.
[ترجمه گوگل]راننده اتوبوس قبل از رفتن به فرودگاه چندین بار پیکاپ کرد
[ترجمه ترگمان]راننده اتوبوس قبل از رفتن به فرودگاه چندین وانت را سوار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He doubled as captain and coach of the team.
[ترجمه گوگل]او به عنوان کاپیتان و مربی تیم دوبل شد
[ترجمه ترگمان]به عنوان کاپیتان و مربی تیم دو برابر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We met on a coach tour in Italy.
[ترجمه گوگل]در تور ایتالیا با هم آشنا شدیم
[ترجمه ترگمان]ما در یک تور مربی در ایتالیا ملاقات کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He plunked himself down on a coach.
[ترجمه گوگل]او خودش را روی یک مربی انداخت
[ترجمه ترگمان]خود را روی یک کالسکه نشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The coach called all the players together to discuss the reasons of being beaten.
[ترجمه گوگل]مربی همه بازیکنان را دور هم جمع کرد تا درباره دلایل کتک خوردن صحبت کنند
[ترجمه ترگمان]این مربی همه بازیکنان را برای بحث در مورد دلایل کتک زدن فراخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Southampton fans gave their former coach a hostile reception .
[ترجمه گوگل]هواداران ساوتهمپتون از سرمربی سابق خود استقبال خصمانه ای کردند
[ترجمه ترگمان]طرفداران Southampton، مربی سابق خود را به عنوان یک استقبال دشمن تسلیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A phantom coach is said to pass through the grounds of this house when there's a full moon.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که یک مربی فانتوم زمانی که ماه کامل است از محوطه این خانه عبور می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی ماه کامل می شه، یه کالسکه شبح به این خونه منتقل می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He is our coach in football.
[ترجمه گوگل]او مربی ما در فوتبال است
[ترجمه ترگمان]او مربی ما در فوتبال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We went to Paris by coach.
[ترجمه گوگل]با مربی به پاریس رفتیم
[ترجمه ترگمان]با کالسکه به پاریس رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کالسکه (اسم)
brougham, carriage, coach, stagecoach

اتوبوس (اسم)
coach, bus, omnibus

مربی (اسم)
teacher, tutor, coach, mentor, educator, handler, preceptor, tamer

مربی ورزش (اسم)
coach

واگن راه اهن (اسم)
coach

خانه متحرک (اسم)
mobile, coach, motor home

معلمی کردن (فعل)
coach

رهبری عملیات ورزشی را کردن (فعل)
coach

تخصصی

[کامپیوتر] مربی - یک ویژگی کمکی از برنامه Wordperfect 6.0 که اطلاعات سودمندی را بر اساس نیاز نشان می دهد مثلا" این اطلاعات می تواند به شما کمک کند که چگونه نوشته خود را قالب بندی کنید . این اطلاعات کمکی برخلاف برنامه help تا زمان مورد نیاز بر روی صفحه باقی می ماند . این ویژگی کمکی می تواند برای نو آموزان بسیار سودمند باشد . ویژگیهای چنین برنامه ای مشابه یا cue,cards wizards , balloon help است
[فوتبال] مربی

انگلیسی به انگلیسی

• horse pulled carriage; railroad car; bus; athletic trainer; tutor, teacher
train, teach, instruct
a coach is a bus that carries passengers on long journeys.
a coach on a train is one of the separate sections for passengers.
a coach is also an enclosed four-wheeled vehicle pulled by horses.
if you coach someone, you help them to become better at a particular sport or subject.
a coach is also someone who coaches a person or sports team.

پیشنهاد کاربران

اتوبوس برون شهری
آموزش دادن
مربی، سرمربی
1 -
someone whose job is to teach people to improve at a sport, skill, or school subject:
کسی که کارش آموزش پیشرفت در یک رشته ورزشی، مهارتی یا مدرسه ای است
مربی
Gus Poyet was appointed as head coach.
...
[مشاهده متن کامل]

The coach issued a diktat that all team members must attend early - morning practice.
Our football coach has worked hard to inculcate a team spirit into the players.
2 -
( US usually bus )
a long motor vehicle with comfortable seats, used to take groups of people on journeys
اتوبوس
We're going to the airport by coach.
a coach trip
3 -
( UK also carriage ) ; ( US car )
any of the separate parts of a train in which the passengers sit
هر یک از قسمت های جداگانه قطار که مسافران در آن می نشینند
واگن
4 -
( UK economy )
the cheapest type of seats on a plane or train
ارزان ترین نوع صندلی در هواپیما یا قطار
The airline was one of the first to stop serving complimentary meals in coach.
We were in coach on the flight to Seattle.

coachcoachcoach
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/coach?q=coaches
coach: کالسکه
رهیار
بیشتر در زمینه توسعه فردی و کسب و کار و . . . به کار میره و در مقابلش واژه coachee هم وجود داره که ما ( در زمان ترجمه کتاب becoming a coach و در همراهی یکی از اساتید کوچینگ ایران ) ره پو یا ره جو ترجمه کردیم.
سلام دوستان
این کلمه به معنی اتوبوس و مربی است
ولی کدوم اتوبوس؟
تفاوت بین bus و coach ؟
Bus اتوبوس داخل شهری است شبیه این اتوبوسای شرکت واحد یا اتوبوس زردای ایران خودرو یا اتوبوس مدرسه است
...
[مشاهده متن کامل]

ولی coach اتوبوس های سفر و بین شهری و استانی است
مثل این اتوبوسای اسکانیا یا ولوو که تو سفر استفاده میشن
و بعضی هاشونم vip هستند .

این کلمه در بعضی مواقع معنی مبل را به همراه دارد
اتوبوس بین شهری ( به نقل از هزاره )
دوستان اشتباه نکنین coach برای مربی ورزش بکار نمیره و اشتباهه!
personal trainer درستشه.
اِرمَگان.
ارمگانیدن.
در طالع هرکه ارمگان یافت
سرمایه عمر جاودان یافت.
خاقانی
اَندَرزبُدیدن = to coach
اندرزبد = coach.
آموزانگر = آموزاندن گر
آموزانکار = آموزاندن کار
مربیه ورزش یا داور.
مربی
[Noun]
۱. مربی ( کسی که به یک ورزشکار یا اجرا کننده آموزش میدهد/ کسی که مربی و تصمیم گیرنده ی یک تیم ورزشی است/معلم خصوصی ) ( n )
۲. کالسکه ( یک وسیله چهار چرخ که توسط اسب کشیده میشود و افراد داخلش میشینن ) ( n ) مترادف است با carriage
...
[مشاهده متن کامل]

۳. اتوبوس های vip و حرفه ای با صندلی هایی نرم برای مسافرت های طولانی
۴. قسمت معمولی هواپیما ( ارزان ترین بخش هواپیما - اونایی که پولدارن مثلا بلیطbusiness یا first - class میخرن و دیگه توی بخش coach نمیان و بهترین امکانات رو دریافت میکنن )
We reserved two seats in coach
۵. قسمت جداشده ی قطار ( واگنی که کشیده نمیشه توسط قطار )
[verb]
۶. آموزش دادن و تمرین دادن ( به ورزشکار یا اجرا کننده ) - مربی گری کردن
۷. آموزش خصوصی دادن
۸. یاد دادن به کسی که در یک موقعیت خاص چه چیزی بگه یا چجوری رفتار کنه ( تقریبا میشه حرف تو دهن کسی گذاشتن هم معنا کرد ) مثلا :
The lawyer admitted to coaching the witness
It was clear that the witness had been coached by her lawyer on how to answer the questions
// COUNTING //
coaching adjective
a coaching job/career
the team's coaching staff
coaching noun [noncount]
She got into coaching a couple years ago.
He can pass the test with a little coaching.
The lawyer's coaching helped the witness.
🔴موارد مشابه
🔺️Couch : مبل
مترادفش میشه sofa که ما زرنگیم و با soda که میشه نوشابه اشتباه نمیگیریم
🔺️Roach : سوسک که درست ترش cockroach هست
🔺️ poach : آب پز کردن ( پختن غذا در مایعی که تقریبا در حال جوشیدن است ) / غیر مجاز شکار کردن ( گرفتن یا کشتن حیوانی به صورت illegal ) / گرفتن و دزدیدن ایده از کسی ( همون حکم plagiarize رو داره یعنی دزدی آثار و ایده و فکر کسی بصورت غیر منصفانه و نادرست و غیراخلاقی )
معنی دیگش میشه تجاوز کردن : poach on someone's territory/turf
: to do something that someone else should do : to interfere in an area that another person usually controls
You can't keep other candidates from poaching on your turf. [=from trying to get voters who usually vote for you or your party to vote for them]
که مترادف میشه با surpass و exceed
illegal : غیرقانونی
illogical : غیر منطقی
illegible : ناخوانا ( یعنی طوری نوشته شده که نمیشه خوند )
He scribbled his name illegibly on the back of the envelope
Scribble : خیلی سریع نوشتن که منجر میشه به ناخوانا بودن ( خرچنگ قورباغه نوشتن ) - هول هولکی نوشتن / نوشته ای ناخوانا ( n )
Envelope : پاکت نامه ( توش نامه میزارن یا کارت یا پول )
لغات شبیه :
Evolve
Involve

مربی ورزشی
ارابه، درشکه
لازمه که با couch اشتباه گرفته نشه
Coach:
مربی ورزشی، آموزش دادن، معلم خصوصی، اتوبوس مجهز برای مسافرتای طولانی
Couch : مبل و کاناپه
در ورزش به معنی مربی
در سفر به معنی اتوبوس با صندلی راحت
در قطار به معنی کوپه مسافر
در انگلیس و امریکا به صندلی ( بلیط ) ارزان قیمت هواپیما یا قطار هم گفته میشه
آموزش دادن، آماده کردن، مهیا کردن
مسافربری خارج از شهر
در قسمتی از انیمیشن the boss baby خلبان اعلام میکنه Ladies and gentlemen and those in coach. . . اینجا معنی کابین هواپیما میده!
إستاد راهنما. مشاور.
واگن هواپیما ، واگن قطار
اتوبوس
اتوبوس مسافرتی
استاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس