casting

/ˈkæstɪŋ//ˈkɑːstɪŋ/

معنی: ریخته گری، پرتاب، چدن ریزی، سبک
معانی دیگر: عمل پرتاب (رجوع شود به: cast)، هر چیز قالبگیری و ریخته گری شده، فلز ریخته گری شده، بسایرمعانی cast مراجعه شود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of forming a cast or mold.

(2) تعریف: an object that has been shaped in a cast or mold.
مشابه: cast

(3) تعریف: the choosing of actors for a dramatic presentation.

(4) تعریف: the act of throwing a fishing line or a net out into the water.

جمله های نمونه

1. continuous casting
(فلزکاری) ریخته گری پی در پی

2. he was casting covetous eyes at his neighbor's wife
او نگاه های بدی به زن همسایه می کرد.

3. The chairperson has the casting / deciding vote.
[ترجمه گوگل]رئیس دارای رای تعیین کننده / تصمیم گیری است
[ترجمه ترگمان]این رئیس رای تصمیم گیرنده \/ تصمیم گیری را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He groaned, casting his eyes to the ceiling.
[ترجمه گوگل]ناله کرد و چشمانش را به سقف انداخت
[ترجمه ترگمان]او در حالی که چشمانش را به سقف دوخته بود، نالید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A clay mould is used for casting bronze statues.
[ترجمه گوگل]برای ریخته گری مجسمه های برنزی از قالب سفالی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]یک خاک رس برای به دست آوردن مجسمه های برنزی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is sick and has been casting up all night.
[ترجمه گوگل]او مریض است و تمام شب را بیدار کرده است
[ترجمه ترگمان]مریض است و تمام شب بیدار می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The moon was casting a rainbow through the spray from the waterfall.
[ترجمه عبداله] نور ماه از ترشح اب آبشار رنگین کمانی ساخته بود
|
[ترجمه گوگل]ماه رنگین کمان را از طریق اسپری آبشار پرتاب می کرد
[ترجمه ترگمان]ماه از طریق پاشیدن آب از آبشار یک رنگین کمان تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No one is casting aspersions on you or your men, Major.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به شما یا افرادتان اهانت نمی کند، سرگرد
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به تو یا مردای تو توهین نمیکنه، سرگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The people rose, casting off the chains of unjust rule.
[ترجمه گوگل]مردم قیام کردند و زنجیر حکومت ناعادلانه را کنار زدند
[ترجمه ترگمان]مردم از جا برخاستند و زنجیره ای قانون ناعادلانه را بر زمین انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company is casting its net wide in its search for a new sales director.
[ترجمه گوگل]این شرکت در جستجوی یک مدیر فروش جدید، شبکه خود را گسترده می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت در جستجوی یک مدیر فروش جدید، تور خود را کاملا گسترده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The chairman gave his casting vote in favour.
[ترجمه گوگل]رئیس به رای قاطع خود رای مثبت داد
[ترجمه ترگمان]رئیس به نفع رای دادن رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The security forces are casting their net wider.
[ترجمه گوگل]نیروهای امنیتی شبکه خود را گسترده تر می کنند
[ترجمه ترگمان]نیروهای امنیتی شبکه خود را گسترده تر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The man walked slowly along, casting furtive glances behind him.
[ترجمه گوگل]مرد به آرامی راه رفت و نگاه های پنهانی به پشت سرش انداخت
[ترجمه ترگمان]مرد آهسته راه می رفت و دزدانه به پشت سرش نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The workers are teeming melten metal into the casting mold.
[ترجمه گوگل]کارگران در حال ریختن فلز ذوب شده در قالب ریخته گری هستند
[ترجمه ترگمان]کارگران پر از فلز در قالب ریخته گری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He frowned, casting his mind back over the conversation.
[ترجمه گوگل]اخم کرد و ذهنش را به مکالمه برگرداند
[ترجمه ترگمان]او اخم کرد و ذهنش را به بحث معطوف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریخته گری (اسم)
found, casting, foundry

پرتاب (اسم)
put, toss, projection, shy, tilt, jet, pitch, shove, throw, fling, casting, hurl, jaculation, pounce

چدن ریزی (اسم)
casting, foundry

سبک (اسم)
style, way, manner, mode, system, method, shape, fashion, casting, melting, molding

تخصصی

[حسابداری] ریخته گری ؛ چدن ریزی
[شیمی] ریخته گری، هر چیز قالبگیرى و ریخته گرى شده، فلز ریخته گرى شده
[سینما] انتخاب بازیگران
[عمران و معماری] ریختن فلز - ریخته گری - قطعه ریخته شده - قالب گیری - قالب ریزی
[زمین شناسی] قالب گیری - در رسوب شناسی: فرآیند تشکیل یک قالب یا قالبهای رسوبی و ترتیب یا وضعیت قرارگیری یک سطح که بوسیله چنین قالبهایی تشیخص داده می شود. مثلا:ً قالب گیری وزنی؛ همچنین قالبی که بدین طریق بوجود می آید. -
ریخته گری - در دیرین شناسی : چیزی که خارج شده یا آزاد شده باشد، خصوصاً پوست اندازی کرم یا پلت مدفوعی. -
[ریاضیات] قالب ریزی، قطعه ی ریخته شده، ریخته، ریختگی، ریخته گری
[پلیمر] ریخته گری، قالبریزی، تولید فیلم تخت

انگلیسی به انگلیسی

• throwing; act of casting in a mold, shaping; act of choosing actors for a movie or play
casting is the activity of choosing actors to play particular roles.

پیشنهاد کاربران

سلام.
در مهندسی کلمه casting یعنی ریخته گری که یکی از فرایند های ساخت قطعات است. بدین شکل که فلز ( معمولا چدن ) را ذوب میکنند و داخل قالب با شکل مخصوص میریزند. پس از انجماد فلز مذاب به شکل قالب در می آید.
با احترام.
در اصل یعنی پرخاش کردن
انتخاب افراد برای مشاغلی مانند بازیگری ، میهمانداری پرواز و غیره .
بد نگاهیا نگاه بد کردن
( معماری داخلی ) تعیین/انتخاب جزئیات و متریال
Adolf Loos was casting the finishing details for the building
آدولف لوس در حال تعیین جزئیات نازک کاری بنا بود
There's sth humbling about casting your vote at your local polling station .
کاربرد کلمه کستینگ در سینما و تلویزیون به معنی انتخاب بازیگران برای ایفای نقش در یک نمایش تلویزیونی یا فیلم سینمائی.
casting ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: انتخاب بازیگر
تعریف: گزینش بازیگران برای ایفای نقش در یک برنامۀ تلویزیونی یا فیلم
بیان
بازیگریابی
انتخاب بازیگر جهت ایفای یک نقش در فیلم یا نمایشنامه یا تئاتر و . . .
زندانی
Casting call
انتخاب اسامی / تماس برای اعلام انتخاب شدن
پرخاش � ریخته گری کردن �
گچ گیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس