• : تعریف: someone who is present at an occurrence only by chance or does not take part in it. • مترادف: observer • مشابه: eyewitness, onlooker, passerby, spectator, viewer, watcher, witness
- The sniper shot two innocent bystanders.
[ترجمه A.A] تک تیرانداز به دو عابر بیگناه شلیک کرد
|
[ترجمه گوگل] تک تیرانداز به دو نفر از عابران بی گناه شلیک کرد [ترجمه ترگمان] شلیک تیر به دو نفر بی گناه شلیک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. It looks like an innocent bystander was killed instead of you.
[ترجمه A.A] به نظر میرسه یک رهگذر بیگناه بجای شما کشته شده است
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد به جای شما یک رهگذر بی گناه کشته شده است [ترجمه ترگمان]به نظر میاد یه تماشاچی بی گناه به جای تو کشته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. An innocent bystander kneeled over. Poor sap.
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاچیان بی گناه زانو زد شیره ضعیف [ترجمه ترگمان]یک تماشاچی بی گناه بر روی زمین زانو زده بود شیره بیچاره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A bystander was killed when she was caught in the crossfire.
[ترجمه گوگل]یکی از رهگذران هنگام گیر افتادن در تیراندازی کشته شد [ترجمه ترگمان]یکی از تماشاچی کشته شد وقتی که در این تیراندازی گیر افتاده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. By invitation he was there, a perplexed bystander.
[ترجمه گوگل]با دعوت او آنجا بود، تماشاچی گیج [ترجمه ترگمان]با دعوت به آنجا، یک تماشاچی گیج و سردرگم آنجا بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Because the innocent bystander wandering into frame is, predictably, the delicious Riva herself.
[ترجمه گوگل]از آنجا که تماشاچی بی گناهی که در قاب سرگردان است، به طور قابل پیش بینی، خود ریوای خوشمزه است [ترجمه ترگمان]زیرا یک رهگذر بی گناه که سرگردان به داخل کادر سرگردان است، خودش را خوش مزه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. When a patrolman struck a bystander ith a billy club, the crowd began throwing objects at the police.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک گشت بان با چوب بیلی به یکی از افراد تماشاگر برخورد کرد، جمعیت شروع به پرتاب اشیا به سمت پلیس کردند [ترجمه ترگمان]وقتی یک گشتی به یک تماشاچی با یک باشگاه بیلی برخورد کرد، مردم شروع به پرت کردن اشیا به سمت پلیس کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The rest of the world was just a bystander.
[ترجمه گوگل]بقیه دنیا فقط یک نظاره گر بودند [ترجمه ترگمان]بقیه دنیا فقط یک تماشاچی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Conclusion Bystander effect plays an important role in the cytocidal activity of TK/GCV against tumor cells, and is quite relative to intercellular contact.
[ترجمه گوگل]نتیجهگیری اثر Bystander نقش مهمی در فعالیت سیتوسیدی TK/GCV در برابر سلولهای تومور ایفا میکند و کاملاً نسبت به تماس بین سلولی است [ترجمه ترگمان]نتیجه گیری اثر Bystander نقش مهمی در فعالیت cytocidal of \/ gcv در برابر سلول های سرطانی ایفا می کند و نسبت به ارتباط intercellular کاملا نسبی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A bystander asked Johnny if he was going to arrest Diamond.
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاچیان از جانی پرسید که آیا او می خواهد دایموند را دستگیر کند؟ [ترجمه ترگمان]یکی از حاضران از جانی پرسید که آیا او می خواهد الماس را دستگیر کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She had thought to remain a bystander.
[ترجمه گوگل]او فکر کرده بود که یک نظاره گر باقی بماند [ترجمه ترگمان]او فکر کرده بود که یک تماشاچی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The Sarcastic Bystander: There! I knowed he was a plain - clothes copper.
[ترجمه گوگل]تماشاگر طعنه آمیز: آنجا! من می دانستم که او یک مسی ساده است [ترجمه ترگمان]دخترک طعنه زنان گفت: بفرما! می دانستم که او یک مسی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. " Here you are, " remarked a bystander, putting a coin into his hand.
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاگران با گذاشتن سکه در دستش گفت: "اینجا هستی " [ترجمه ترگمان]یکی از حاضران در حالی که سکه ای در دست داشت گفت: \"شما اینجا هستید\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Vascular adventitia: Bystander, active player or trigger for atherosclerosis?
[ترجمه گوگل]Adventitia عروقی: تماشاگر، بازیکن فعال یا محرک آترواسکلروز؟ [ترجمه ترگمان]Vascular adventitia: Bystander، بازیکن فعال یا تریگر (atherosclerosis) [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I don't claim to have been a passive bystander in all this.
[ترجمه گوگل]من ادعا نمی کنم که در همه اینها یک تماشاگر منفعل بوده ام [ترجمه ترگمان]من ادعا نمی کنم که در همه این ماجرا یک تماشاچی واقعی باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• person present but not involved; spectator, onlooker a bystander is a person who is present by chance when something happens, especially in a city street.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ Several bystanders witnessed the altercation but did not intervene. During a street performance, there may be bystanders watching from the sidelines. A witness to a crime might describe, “There were several bystanders in the area who saw what happened. ”
ناظر، رهگذر، عابر تماشاچی مثال: The police kept bystanders away from the scene of accident. پلیس ناظران را از صحنه تصادف دور نگهداشت.
noun [count] : a person who is standing near but not taking part in what is happening ◀️ Two innocent bystanders were injured in the shooting. ◀️ Out of control vehicle hits bystander.
رهگذر
نظاره گر منفعل
ناظر خاموش
شاهد someone who watches what is happening without taking part
بیگناه
شخصی که فقط نظاره گر یک اتفاق است و هیچ گونه دخالتی در آن ندارد.
synonyms: onlooker, passer - by, non - participant, observer, spectator, eyewitness, witness, looker - on, sightseer, watcher, viewer, gaper; informalgawper, rubberneck; literarybeholder "nobody would believe I was just an innocent bystander" antonyms: participant
a person who is present at an event or incident but does not take part. کسی که در یک رویداد یا حادثه حضور دارد، اما شرکت نمی کند. "water cannons were turned on marchers and innocent bystanders alike"