buzzing

پیشنهاد کاربران

سوت کشیدن
مثلا طرف مخش داشت سوت می کشید.
وز وز
مثال:
an insistent buzzing
یک وز وز ِمدام و یکریز
موذی
در حال وزوز کردن
پر شور و پر انرژی
پر نشاط، پر هیجان
My head was buzzing for hours:i was thinking about it continuously.
I was buzzing about all day:moving around continuously from place to place
وزوزکنان
پر از فعالیت و سر و صدا بودن
اشتیاق
Thinking about something continously. 1
پرهیاهو
Ringing or buzzingسروصدای طنین انداز
شایعه کردن
پر از هیجان، پرشور ، زنده ( lively )
مشاجره
هوشیار
سر زنده
سر حال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس